ناهار امروزمون خون شد

گف بیا بخور گفتم میل ندارم قاشقو سمتم پرت کرد که زندگیمو خون کردی برا ماشین جد و آبادمو فحش داد اومد حمله کرد سمتم

فقط خونواده خودش رو آدم حساب میکنه خیلی عذابم میده به خاطر بچه هام نمیتونم اقدامی کنم

حمله کرد سمتم موهامو کشید و لگد زد تو کمرم بچه هام فقط جیغ میزدن اینم جریح شد رف کمربندو گرف افتاد به جونم تموم صورتم خون شد 

ه به همین سادگیاست بچه هامو چیکار کنم کجا برم 

افتادم وسط سفره غذا دهنمو جر داد غذاها رو ریخت تو دهنم گف بخور و از این ببعد بگو چشم چشام داره سیاهی میره انقدر بدنم درد میکنه دلم سیاه شده وقتی نگاش میکنم چندشم میشه

شوهر من خیلی وحشیه یخورده رحم نداره انقد دلمو شکسته بخدا هیچی واسش کم نزاشتم تا وقتی ازش درخواستی نداشته باشم و بگم چشم خوبه ولی اگه حرفی بزنم بهم حمله میکنه

همه ی راهها رو میدونم دلم به اندازه یدنیا گرفته میخواستم درد و دل کنم مثل خیلیا من یه معلمم که همه بهم احترام میزارن از بیرون همه فک میکنن خوشبختم ولی خیلی بدبختم

از شب عروسیمون بگم که واسه خیلیا بهترین شبه اما من دلم پر از غصه بود خونوادم بهش گفتن قبل اینکه ببریش خونت بیارش اینجا نون کمرش ببندیم که روزی بیاره خونت مادر شوهرم یه کاری کرد که مهمونا معطلن و غذا نخوردن شوهرمم با من و خونوادم افتاد دعوا ولی منو برد ولی با کلی منت ودعوا همش هم مسخرم میکرد که این چه رسم مسخره اییه

مادرشوهرم خیلی آزارم میداد با اینکه خالم بود مادرمو خیلی اذیت کرد وقتی مرد یکم از دردام کم شد

مراسم خاکسپاری مادرشوهرم وقتی از ماشین پیاده شدم گوشیم از رو پام افتاد من نفهمیده بودم بعد یادم افتاد گوشیم نیست رفتم تو ماشین رو گشتم زنگ که میزدم صداش می اومد نگو زیر ماشین جلویی افتاده بود یه چند دقیقه ایی سر خاک نبودم و دنبال گوشی می گشتم وقتی اومدم به شوهرم بگم اومد وسط جمعیت زد تو گوشم که کدوم گوری بودی نزاشت حرف بزنم

سر اولین بچم رفتم آزمایش بدم فهمیدم باردارم مامانم همون موقع زنگ زد خبر بارداریمو گفتمش کلی خوشحال شد زنگ زد به شوهرم بگه من تا برسم خونه گفته بود وقتی رسیدم خونه شوهرم حمله کرد سمتم انقد منو زد که چرا اول به من نگفتی نزاشت حرف بزنم