سلام این حرفایی که میخوام بزنم ممکنه مشکل خیلیا باشه و ندونن که چیکار کنن البته خودمم نمیدونم واقعا و از شما کمک میخوام
من یک ساله ازدواج کردم و از خانوادم دور شدم و از شهرستان اومدم تهران و خانواده شوهرممشهرستان هستن و کلا از همه دور هستیم
زمانی که اولین بار با همسرم میخواستیمرابطه برقرار کنیم من خیلی میترسیدم و بلاخره انجام دادیم اما هیچخونی از من خارج نشد😔
(اینم بگمکه با شوهرم چن سال دوست بودیم)
شوهرمم وقتی دید خون خارج نشده خیلی ناراحت و عصبی شد
اینم بگم که شوهرم تحصیل کردس و بی سواد نیست که این چیزارو ندونه
عصبی شد و یهو گف تو گشادی..
فهمید که بکارتم حلقویه ولی گفت تو گشادی
خیلی بهش گفتم که نه و من رابطه نداشتم و از من اصرار و از اون انکار
من واقعا قبل از ازدواجم هیچ رابطه ای نداشتم حتی با همسرم و بر این معتقد بودم که اولین رابطمو میخوام با همسرم داشته باشم
چندین روز گذشت و هرروز تهمت و منم چون کاری نکرده بودم خیلی بهم فشار میومد که داره بهم تهمت میزنه.
واقعا اینکه بهت تهمت بزنن و تو بی گناه باشی دیگه ته نامردیه روزگاره...
اون بهم گفت که تو قبلا رابطه داشتی با فلانی با بلانی؟؟
هی میگفتم نه و خلاصه خودمم نمیدونستم پردم چیه تا قبل رابطمون
حتی برای اثبات اینکه پردم چیه رفتم دکتر و بهم گفت حلقوی هستی
اومدم بهش گفتم که دکتر گفته حلقویه پردم اونم گفت یعنی خودت نمیدونستی حلقوی؟؟
منظورش این بود که من میدونم تو حلقوی هستی ولی بهم میگفت تو گشااااادی
خب یعنی چیییییییی
خلاصه گذشت و قرار شد منو ببره پیش ی خانم دکتره که آشناش بود (سن دکتره زیاده و توی هواپیما باهم آشنا شده بودن) رفتیم دم مطب و اون گفت بزار اول من برم بعد بهت زنگمیزنم که بیای . رفت و دیدم زنگ نزد و اومد توی ماشین با چهره خندون
رفته بود به دکتره قضیه رو گفته بود که ما رابطه برقرارکردیم و خون نیومد دکتره هم خیلی زن روشنفکری یوده بهش گفته بود که این حرفا چیه مرد حسابی برو زندگیتو کن کیف کن تازه ازدواج کردی و خلاصه حال شوهرمو خوب کرده بود
اینم بگم که شوهرم با ی آخوند مشوره کرده بود یارو بدون اینکه منو ببینه قضاوتم کرد و به شوهرم گف طلاقش بده و اینجا بود که من فرق با سواد و بیسواد رو فهمیدم.(قضاوت با خودتون)
حال شوهرم ی مدت خوب شد و بیخیال قضیه شد و بعد از چند مدت حالش بد میشد بابت اون قضیه یعنی مثن هر چند ماه یک بار اینجوری میشد که نمیزاشت برم پیشش همش فکر میکرد من میرفتم سمتش منو پس میزد
خلاصه طولانیش نکنم که بعد دو روز اینا خوب میشد و به زندگی عادیمون ادامه میدادیم به طور عالی یعنی عاشقانه
ولی اون زخما توی دلم بود
ی نکته بگم که همسرم چند سال قبل با ی دختره دوست بوده و توی کارای ازدواج و اینا بودن یعنی خاستگاری رفته بود و شوهرمم جنوب کار میکرد و هفته ای یک بار تهران میومد و این دختره نانجیب هم میره به سوپری محلشون میده و بهش خیانت میکنه... دختره بعد از یکسال به شوهرم زنگمیزنه و اعتراف میکنه.چون که به شوهرم قبلش گفته بود که پردم حلقویه خیلی یهویی هم گفته بود و شوهرمم شک کرد بهش و جدا شد ازش و اونم بعد از یکسال به شوهرم حقیقتو میگه....
وقتی که رابطه داشتیم و خون نیومد این قضیه رو برام تعریف کرد و دلم خییییییلی شکست
دوستان توی تاپیکای قبل هم ازتون مشورت خواستم گفتید برو پزشک قانونی
رفتم بعد گفت باید نامه دادگاه بیاری برای پردت و اینا که کلا بیخیالش شدم
به خانوادمم نمیتونم چیزی بگم بیخودی نگرانشون کنم
ولی اینجا دارم عذاب میکشم
درسته چن روزه این حالت شوهرم ولی خیلی سختمه واقعا
میگید چیکار کنم لطفا راهنماییم کنید
این قضیه رو من فقط برای شما تعریف کردم و ازتون کمک میخوام.
بنظرتون جدا شدن درس میکنه همه چیزو؟؟