من یه بار توی ۵سالگیم با سر رفتم تو شیشه مغازه پدرم و وقتی شیشه شکست من همینجوری با گردن اویزون بودم توی قاب شیشه.قسمت های بالای شیشه که حالا زیرش خالی شده بود مثل گیوتین داشتن میومدن رو گردنم(سرم از تنم جدا میشد)ولی ۵سانتی متر مونده به گردنم کل اون حجم از شیشه بیدلیل خرد و خاکشیر میشن و از اطراف سرم میریزن رو زمین.
حتی یه خراش هم برنداشتم.تمام این صحنه جلوی چشم بابام بود و اون لحظه از حال رفت از ترس.