2777
2789

من خودم یادمه مامان بابام آب زمزم آورده بودن ریخته بودن تو بطری آب معدنی.. یه دونه هم مث همون بطری آب معمولی بود گذاشته بودن کنارش.. منم اشتباهی آب زمزم رو برداشتم ریختم تو تنگ ماهی😑😥بطری رو آب معمولی پر کردم گذاشتم سر جاش.. الان یه بچه دارم هیچکس نمیدونه هنوز،😅😂😂اونموقع 12یا 13 سالم بود

خیلی بچه که بودم از یه مغازه چندتا رانی کش رفتم/:😐😐😐

یه وقتا بیرون از خودت دنبال یه چیزی می‌گردی. اما نمی‌دونی چی. یه اتفاق، یا یه نفر، یا یه چیز؛ یه چیز که باید، که قراره حالتو خوب کنه. یه حس انتظار عجیب داری تو هر لحظه. اصلا شایدم ندونی با اون اتفاقه قراره حالت خوب شه یا نه، اما میدونی که منتظر یه چیزی هستی.کاش زودتر پیداش شه، تموم شه این انتظار❤🍀     

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

. رفته بودیم دهات خونه عموم. دستشوییشون تو حیاط بود و یه پنجره کوچیک داشت. بابا با خودش دوربین آورده بود که مثلا اونجا عکس بگیریم. منم بچه بودمو عقلم نمی‌رسید. دیدم زن عموم رفت دستشویی منم دوربین و برداشتم رفتم روی بشگه های کنار پنجره دستشویی و دیدم عمم نشسته و داره کارشو میکنه منم ازش عکس گرفتم.شلوارش پایین بود. 🤣🤣🤣. بعدش دوربین و گذاشتم سرجاش. بابام رفته بود داده بود عکسارو ظاهر کنن دیده بود عکاسیه بهش خندیده بوده اونم بدون توجه آورده بود عکسارو خونه که داشته تو خونه نگاه میکرده ک ون لخت زن عمومو دیده بوده. ولی هیچ وقت ندونستن که من گرفتم ادندعکسو🤣🤣🤣

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز