. رفته بودیم دهات خونه عموم. دستشوییشون تو حیاط بود و یه پنجره کوچیک داشت. بابا با خودش دوربین آورده بود که مثلا اونجا عکس بگیریم. منم بچه بودمو عقلم نمیرسید. دیدم زن عموم رفت دستشویی منم دوربین و برداشتم رفتم روی بشگه های کنار پنجره دستشویی و دیدم عمم نشسته و داره کارشو میکنه منم ازش عکس گرفتم.شلوارش پایین بود. 🤣🤣🤣. بعدش دوربین و گذاشتم سرجاش. بابام رفته بود داده بود عکسارو ظاهر کنن دیده بود عکاسیه بهش خندیده بوده اونم بدون توجه آورده بود عکسارو خونه که داشته تو خونه نگاه میکرده ک ون لخت زن عمومو دیده بوده. ولی هیچ وقت ندونستن که من گرفتم ادندعکسو🤣🤣🤣