حالا داستان از اونجا شروع شد که با وجود خاطرات خوب دونفرمون .آقا مدلش تند هست منم تند جواب میدم.من خونه دار بودم و یه کلاس هنری میرفتم .اونم کارش هنریه میگفت پیش خودم مشغول میشی .مشغول شدم اما درامدی در نیاوردم.ادم کنترل گریه .بکن نکن زیاد میگه.ب خونوادم احترام بزار و توو خونشون خیلی بم نچسبه چون بقیه عذب هستن و .....
هنری هست اما اُملیای خاص خودش رو داره.میگه من نیاز ب پولت ندارم اما پول رو هم کنترل شده خرج میکنیم.اما هفته ای ی بارم بیرون شامی میخوردیم.هفته ای یه بارم کلاس و بعد خونه مامانمو میرفتم.
کلا شیش روز هفته خونه بودم .
خریدامو با هم میکردیم و این بود مثلا ۵۰ میداد بم تا ته ماه میموند.الان میگم ماهی یک بزن حساب میگ مواد فروشم مگه.
اما اینم بگم یه ۵۰ تومن ازش گرفتم .
اولش میگف چکارش کردی