یادمه ی مغازه اسباب بازی فروشی تو راه مدرسم بود هر چن وقت ی بار مامانمو مجبور میکردم برام باربی بگیره 
کله باربیای اون مغازه رو من خریدم فک کنم😂😂😂 بعد موهاشونو شونه میکردم کچل میشدن بدبختا 🤦♀️😂
یا اینکه از این چادر بازیا بود روش عکس گاو و گوسفندو اینا بود😂😂 مجبورشون میکردم با اون هیکل بیان اون تو باهام خاله بازی کنن 🤦♀️😂😂
خو ب من چ تک فرزند بودم اونموقع حوصلم سر میرفت🤕
یدونه بیبی بورنم داشتم بیچاره رو اینقد باهاش بازی کردم ب جا اینکه دشوری کنه استفراغ میکرد خدا بیامرز😂😂😂😂😂😂