مایی ک مجردیم خونه مامان بابامونیم نمیتونیم ارامش داشته باشیم؟هرروز باید بچه هاتونو بیارین اینجا بذا

نه اونجوری میگی منم خستم سرکار بودم و یا نصف روز خونه نیستی

هیچ وقت و هیچ بچه ای 🤣🤣🤣نه اینکه شوخی بود ساعت هشت بیان اونم ماهی شیش ماهی یدفعه نه بیشتر شام بخورن ، دوازده خداحافظ

من چند بار سر این امتحانام گریه کردم😔

الان یادم اومد دختر خونه بودم مامانم همش بچه خواهرم میسپرد به من میرفت اینور اونور ، یبار وقت ارایشگاه داشتم گفتم دوشنبه نمیتونم نگه دارم بعد خواهرم طلبکار بود که مجبوره مرخصی بگیره که بچش نگه داره ، ارایشگاه که واجب نیست، منم گفتم خوبی از حد بگذرد نادان خیال بد کند ، رو من اصلا حساب نکن ، از اون به بعد اگه میخواست نگه دارم خواهش میکرد 

بچه باید زیر بال پدر مادر بزرگ بشه عزیزم از الان شروع کن از حقوق خودت دفاع کن حالا حالاها باید زندگی کنی انشاالله که بری خونه بخت باید حق و حقوق خودت رو بدونی وگرنه کلات پس معرکست.

قفل درو عوض کنید 

انگار که خودم اینا را گفته باشم ، دقیقا منم همین مشکلات رو تو مجردیم داشتم تازه دانشجو بودن و درس داشتنم رو هم بهش اضافه کن همیشه به بدبختی درس میخوندم.الان متاهلم خونم از همشون دوره خیلی دیر به دیر میرینمشون. 

تو روخدا درک  کنیدهمتون بچه هاتون رو بدون خودتون جایی نفرستید بابا دیگران هم اسایش میخوان میرید جایی رعایت او طرف هم کنید بلند بشید کار کنید من خودم بچه ندارم واقعا از این موضوع ناراحتم 

واقعا حق داری... منم تا مجرد بودم همین بساط بود.. الان ک خودم ازدواج کردم خواهرامو درک میکنم برا همون هر دو هفته ی بار تقریبا میرم خونه مامانم... طفلک خواهرام از شنبه تا پنج شنبه سر کارن هم ی جمعه تعطیلن اونم باید آشپزی کنن و کارای خونه... 

چه ادمایی سرباری پیدا میشن هم خواهرات هم هرعروستون واقعا خجالت نمیکش خودت مقصری الانم کم کم باید از سرویس دادن بهشون دست برداری و در حد معقول کمک کن بعدم یعنی چی که پاهاشون میسوزه میفرستشون اینجا به بچه هاشونم محبت کن ولی بازم در حد معقول که هوا برشون نداره من خودم زن داداش ففلا ندارم ولی خواهرم هر چند وقتی یکبار میاد چند روز میمونه پیشم میکه برای تجدید قوا برای کارهای خونه تازه وقتی هم خودم نیرم خونه بابام بهش کمک میدم معمولا غذار خودم درست میکنم چون دستمختم خوبه یا با کمک هم

کاملا بهت حق میدم عزیزم

واقعا آدمهای بی فکری هستن اینایی که هروز ظهر و شب سرزده مخصوصا برا ناهار و شام خونه پدرمادرشون هستن و بچه هاشون وبال گردن بقین

من هفته ای یکبار که قراره خونه مامانم برم هم شب قبلش زنگ میزنم، ببینم موقع مناسبی هست یانه

با اینکه  بچه هام رو خیلی خیلی دوست دارم اما نمیخوام هر روز بهشون سرویس بدم، چون منم آرامش میخوام

دیگه بچه دایی و نوه عمه ک خیلی زوره خدایی نگه داری😃

استارتر ساده نباش.حتی با شوهرت

نزار ازت سواستفاده بشه

خودتو تغییر بده

بی محلی کن

کمتر کار کن....بگو من وظیفه ای ندارم.چرا باید کارای شما رو انجام بدم.سرسخت باش.اگه گفتن سرباری بگو میخواستین بچه نیارین .کارت دعوت که براتون نفرستادم

بیشتر دعا کن وبه خدا نزدیک شوووو

اوووف نگو نگو ک دلم خونه... سوم دبیرستان سر ما اولین بار بود ک نمره اش برا کنکور حساب میشد و بسیاااار سخت میگرفتن امتحانای اون سال رو ک از کلاس ما افتاده خیلی داشتیم... عاقااااا داداش من با دوتا بچه هر روز دوبار میومد خونه ما یبار برا نهار یبارم عصر میومد شام میموند... هیچیییی نمیتونستم بگم بچه بودم سر شیمی زار زار نشستم ب گریه... امتحان یکی مونده ب آخر... امتحان آخر دیگه خونمون نیومدن بعد زنداداشم پرو پرو اومده بود میگفت فهیمه خانم حالا ما نیومدیم امتحانت رو خوب دادی.... امتحان آخر من آمار بود ک نهایی نبود تو مدرسه خودشون میگرفتن خیلی هم مسخره بود... نشون ب اون نشون معدل ترم دوم سوم دبیرستانم شد ۱۴ و نیم همه رو با ۱۰ یا ۱۲ پاس کردم....