مماجراهاشون خیلی عجیب قریب شد
خانومه بچه رو برداشت و قهر رفت خونه ی پدرش
گفته بود داغ بچه رو ب دل شوهرش میذاره
از طرفی هم شوهرش گفته بود بعد طلاق و دوره ای ک بچه میتونه پیش مادرش باشه دیگه نمیذارم بچه رو ببینه
این وسط شوهرش ی تصادف خیلی بد هم کرد
شوهرش ی سری از اخلاقای بد همسرش تعریف کرده بود ک دهن من و همسرم وا مونده بود آیا واقعا خانومه این کارها رو میکرده
قضاوت با خداست اون بهتر ب همه چی آگاه هست
اینا رو شوهر دوستم برای همسرم تعریف کرده بود
ب پیشنهاد همسرم رفتن مشاوره و گویا مشکلاتشون داره حل میشه ان شاءالله ک زندگیشون سر و سامون بگیره🤲