شعر خودم  
دل من می تپد از حس غریبانه ی عشق 
کاش از سر برود فکر به افسانه ی عشق 
دل من پیچک تنهای گل نیلوفر 
دل من یاس کبود و گل تنها پرپر 
چشم من جز تو نبیند رخ محبوبش را 
می دهد شرح دل خسته و آشوبش را 
مهلقا روی منی ، جان منی، دلدارم
تو حواست به دلم نیست ، کجایی یارم
آه وقتی تو نبینی دل مجنونم را 
تو بگو من چه کنم این دل پر خونم را 
با نگاهت غم دل می رود از این دل و جان
من خریدار توام ، پیش من ای یار بمان
آنید...