خیلی رومخه هرروز شکایت میکنه برانفقه مهریه بابامم حوصله دادگاه نداره توافقی هم حاضرنیست میگه مهریمو کامل میخوام. حتی موقع بردن جهیزیه خواست وسایل مادرمم ببره دادگاه حکم نداد.بعدم گفت اونارو بخشیدم. یچیز عجیبیه.اصلا کم نمیاره. بخاطرنفقه بابامو بازداشت کرد. بابام دلش میخواد زودتر ازشرش راحت بشه ولی اون کوتاه نمیاد براخونه ای ک توشن شکایت کرده ک خالیش کنن
لینک بدید ما نبودیم
[QUOTE=155687065]لینک بدید ما نبودیم[/QUOTE
برو تو پر بازدیدها
همون که زده چقدر سخته بچه یکی دیگه رو نگه داشتن
پدر بچه هم که دیگه بدتر،بچه رو دعوا کرده بود.🙁
من به اون مرد کار ندارم اما از هم جنس خودم در عجب هستم.تو مخم نمیره اخه مگه نمیگن زنها احساساتی هستن؟مگه نمیگن زنها سرشار از حس و لطافت هستن؟ پس چطور میشه که نتونن یه بچه که مادر خودش نیست تا نوازشش کنه دوست داشته باشن؟یا لااقل دلشون به حال بی مادر بودنش بسوزه و بهش محبت کنن؟
کار ندارم چون اون مرد از نظر من لیاقت اون بچه رو نداره.اما به هم جنس خودم میگم شاید خدا این بچه رو سر راهت قرار داده تا امتحان بشی.نباید اینطور با اون بچه که امانت خداست رفتار کرد.حتی باید از خدا ترسید و اون بچه رو از بچه خودتت هم ارجع تر بدونی. اون از نعمت مادر داشتن محرومه.یعنی از داشتن محبت بی قید و شرط محرومه پس تو که حالا مسئولش هستی مرحم باش رو زخمش نه فرشته ی عذاب. بد میگم؟
