بعدشم که اومدن دیدن بچه هیچی برای من نگرفتن بخدا من آدم پر توقعی نیستم ۹ ساله عروسشونم یک بار بدای تولدم مادر شوهرم به من کادو نداده ولی فکر میکردم زایمان دیگه فرق داره
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
خلاصه تو این ۲۲ ماهی که دختر من به دنیا اومده شای به تعداد انگشتای دست مارو دعوت کرده باشن خونشون این هیچی خودشون هم نمیان دیدن بچه!!دختر من اصلا خانواده پدریشو نمیشناسه شاید باورتون نشه یه مادر شوهرم همه جا میره ولی یه وقت نمیزاره بیاد بچه منو ببینه بعد زنگ میزنه میگه عکس جدید بفرستید ازش!!انگار که ما یه شهر دیگه ایم یا خارج از کشوریم انقدر لجم میگیره 😖
ما آخرین بار اوایل دی ماه پارسال رفتیم خونه مادر شوهرم بعد از اون تا آخر بهمن که اعلام کنن کرونا اومده ایشون مارو دعوت نکرد خودشم نیومد بچه رو ببینه تا اینکه گفتن کرونا اومده و بهانه خانم جور شد البته اگر دعوت میکرد من نمیرفتم از بس که همش این ور اون وره میترسیدم برای بچه ولی خوشم نگفت مثلا بیرونی جایی تو هوای آزاد قرار بزاریم من ببینم بچه رو !!
الان ۹ ماهی میشه که دختر منو ندیده فقط عکس!!ولی بازم نمیاد ببینتش اصلا باورم نمیشه!همه جا میره ها ولی به ما که میرسه میگه ماسین ندارم باید منت اینو اون رو بکشم منو بیارن حالا اینو اون کین عمو های دخترم یعنی برادر شوهرام!!حتی اونا هم نمیان!
تا هفته پیش که دیگه خواهر شوهرم گفت من دلم دیگه طاقت نداره میام ببینم بچه رو که اومد و یه یک ساعتی تو محوطه ی ساختمون بودیم و رفت چند روز بعدش مادر شوهرم زنگ زد به من که مثلا تولدم رو تبریک بگه با یه لحن از سر باز کنی گفت حالا منم باید یه برنامه بزارم بیام حالا ببینم چی میشه!!! بعدش بلافاصله گفت خب شما بیاین عیب نداره با فاصله میشینیم!منم گفتم نمیشه من الان ۸ ماهه خونه هیچکس نرفتم بچه کوچیک دارم اگر مریض بشه چی!!به خدا من بدجنس نیستم با تموم این کارایی که در حقم کردن تا به حال بهشون کوچکترین بی احترامی نکردم متلک شنیدم بی احترامی دیدم به روشون هم نیاوردم و اگر نرفتم خونش واقعا میترسیدم چون اولا خودش همش این ور اون وره بعدشم برادرشوهرام اونجان و اونا اصلا رعایت نمیکنن و همش مسافرت و عشق و حالن واقعا میترسم برم ولی این خانم حاضر نیست بیاد نوه اشو ببینه!!
خلاصه میرسیم به امشب که شنیدم شوهرم داشت با مادر شوهرم حرف میزد رو اسپیکر بود بماند که اصلا حال منو نپرسید به شوهرم هم با همون لحن دوباره گفت حالا منم باید یه برنامه بزارم بیام بچه رو ببینم ببینم چی میشه اصلا میام خونتون من که یه نفرم شوهرم هم تو رودرواسی موند هیچی نگفت منو میگی خیلی لجم درومد با خودم گفتم من که به تو گفتم تو محیط سر بسته جمع نشیم زورت میاد یه دو دقیقه بیای پارکی جایی حتما باید بیای شام و نهار خراب شی سرمون!!