یبار دیگه هم رفته بودم خونه مادرشوهرم از بخت سیاه،پریود شدم
یواشکی به سوهرم گفتم برو بی سر و صدا یه بسته نوار بگیر بیا
اونم از همون تو اتاقش داد زد مااااااامااااااان،نواربهداشتی داری؟واسه نگار میخوام😯😯
مامانشم سریع اومد تو اتاق گفت خجالت بکش،بابات اینجا نشسته بود😐😐😐
انقد دبگه از خجالت گریه کردم که از پنجره اتاقش رفتم تو حیاط رفتم خونمون