خدایی خیلی اعصاب دارین که بچه این و اون توی خونه تون راه پیدا میکنه 😐 خدا رو شکر همه میدونن من از بچه این و اون خوشم نمیاد کمترین انتظار رو ازم دارن
یه سری بچه خواهر شوهرم تنهایی اومده بود خونه مادرشوهرم
که طبقه پایین ماست
مادرشوهرم گفت بچه گرسنشه ولی بدغذاست هیچی نمیخوره چیزی داری بدی بهش ؟ گفتم آره واسش لقمه ارده و شیره گرفتم دادم دستش گفت چیه ؟ گفتم ارده شیره ست گفت اه اه دوست ندارم گفتم نمیخوری؟ گفت نه
گفتم عیب نداره ازش گرفتم جلوی چشمش خودم خوردم
بچه 😲 اینجوری نگاه میکرد
گفتم واسه من ناز نکن اگر نظرت عوض شد میتونی بیای و یه لقمه دیگه برات میگیرم
ده دقیقه نشد اومد گفت زن دایی لقمه میدی؟ دو تا لقمه بزرگ ارده شیره گرفتم براش از همون جلوی در ردش کردم رفت از همون پله ها با ولع شروع کرد به خوردن رفت پایین بعدا مادرشوهرم گفت جفتشو خورده
وااالا ناز و نوز میکنه واسه من 😐 فک میکنه من ننه شم نازشو بکشم و با قربون صدقه لقمه دهنش بذارم
شماها یا خیلی بچه دوستین یا خیلی صبور