خیلی خجالت کشیدم.میدونستم صدام میره پایین اما تو اون وضعیت هیچی برام مهم نبود
دو سه روزه یه داستانی برام پیش اومده،خیلی بخاطرش گریه کردم شب و روز با صدای بلند گریه میکردم.یا سرمو فرو میکردم تو بالش و از ته گلوم جیغ میزدم
امروز رفتم صبر زرد بخرم ک دخترمو از شیر بگیرم یهو شوهرم و تو پارکینگ دیدم وایساده بودیم حرف میزدیم بچمم بازی میکرد ک اومد بره تو انباریشون مارو دید صحبتی شدیم یهو جلو شوهرم برگشت گفت دختر چرا انقد گریه میکنی؟بخدا صداتو میشنوم اعصابم بهم میریزه شوهرم نمیدونم فهمید یا نه اما سوار ماشین شد .دخترمو برداشت رفت.اونم تا بهم اینجوری گفت با اینکه ماسک دم دهنم بود دوباره چشمام پر اشک شد اونم زد زیر گریه پشتشو کرد ک شوهرم نبینش.گفت شوهرم گفته زن بلند شو برو ببین چشه گفتم نه فضولیه.نیومدم اما جیگرم کبابه برات
تروخدا اینجوری نکن با خودت حالا هر دلیلی ام ک داره منم همینجوری اشکام میومد.اونم اشکاکو سریع پاک کرد منم بهش گفتم خودتونو ناراحت نکنین چیزی نیست.و سریع رفتم تو اسانسور
حالا بنظرتون آبروم رفته؟اگه همسایتون با این شرایط بود بنظرتون بد تو نظر شما جلوه میکرد؟😞
من میرفتم تو حمومم گریه میکردم اما بازم صدام رفته