داداشم با بابام چند ماه پیش دعوا کرد رفت با دوست دخترش زندگی میکردن بابامم گفت من دیگه پسر ندارم چند ماه بعد خبرش اومد که ازدواج کردن چون داداشم و زنش باردار شده بودن سه ماه بود حامله بود دوهفته بود که عقد کرده بودن بابامم فهمید وسایل داداشمو جمع کرد گفت بیاد اینارو ببره که اثری ازش باقی نمونه الان داداشم اومد آرایشگاه پیشه مامانم گفت بچم پسره ۳ ماه دیگه هم بدنیا میاد دوست دارید بیاید ببنید نوتونو من که گفتم میرم مامانمم گفت حالا کاریه که کرده نمیشه که بچرو طرد کنیم منم میگم باز کامران با معرفت بوده دختره بدبخت و با یک بچه ول نکرده اما نمیدونم چجوری به بابام بگم دعوا نشه تازه جو خونمون شاد شده بود
بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش! پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم میخوای شروع کن.