من تازه ازدواج کردم شوهرم قبلا خیلی دوسم داشت و بهم اهنیت میداد اما بعد از ازدواج دقیقا برعکس شد و الانم ک با مادر شوهرم میمونم
دیشب پریود بودم و دردم خیلی شدید بود و اصلا حال نداشتم برم شام بخورم واسه همین گشنه موندم تو اتاق شامشونو خوردن بعد شوهرم اومد تو اتاق ی دیقه نشست بعد بلند شد گفت تو ک کمک نمیکنی پاشم برم ظرفارو بشورم مادرشونم بیماری دارن نمیتونن کار کنن رفت بلند جلوی پدرشوهرم اینا گف بزلر من بشورم خب منم ادمم خجالت میکشم اونام نمیدونن ک من چ مرگمه فهمیدم ک ب در گفته دیوار بشنوه کلا توی همه مسائل مادرشو ب من ترجیح میده مامانش میخواد ظرف بشوره میگه پس عروس واسه چی گرفتی خجالت نمیکشی تو کار کنی منم واقعا از این رفتارش حالم بهم میخوره ب نظرتون چیکار کنم
