2777
2789

من اومدم ترکیده بود

💗میشه اسم خوشگل موشگل برای دخترم پیشنهاد بدین؟🌸 😍🙏🏻  خودم نظرم رو آنیسا، آوینا، آنیا و کمی نیکا هست اما شوهرم میگه بارانا🤔 کدوم بهتره!؟ چقد تصمیم گرفتن سخته🥴

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

چی شد؟یکی تعریف کنه من صفحه ۲ بودم

سلام اسم من نرگس وقتی ۱۸ سالم بود و ب اولین  خواستگارم که اومدن در خونمون منو دادن بدون هیچ تحقیقی بدونی رفت و آمد گویا یک شهر دیگه بودن و یکی از همسایه های ما با اونا فامیل می‌شده بعدها فهمیدم که اینها از عمد اومدن از شهرستان زن گرفتن برای پسرشون چون توی شهر خودشون هیچکس بهشون دختر نمیده اومدن خواستگاری و به بهانه اینکه راهشون دور خانوادمو راضی کردن طی چند روز بعدش عقد کنید منو با خودشون ببرن پدرم بدون اینکه حتی بدونه آدرسشون کجاست دخترش داد و رفت باید با خودشون زندگی می‌کردم چون پسرشون تازه از سربازی آومد بود کار درست حسابی نداشت وقتی منو بردن توی ذهنم ی خونه قشنگه یا یه اتاقکه برای من باشه تصور می‌کردم وقتی رسیدیم یه خونه کلنگی با یه در کوچیک یکم توی ذوقم خورد اما بازم به داخل امید داشتم وارد راهروی تنگ و تاریک گذشتیم یه حیاط بزرگ ک وسطش تازه کاشی  کاری شده بود مشخص بود قبل از حوض آب داشتند و به تازگی تخریبش کردن با چمدون ایستادم و اطراف رو نگاه میکردم رو به مادرشوهرم پرسیدم اتاق ما کدومه گفت فعلا اتاق خصوصی نداریم یعنی قرار داشته باشید اما چون همه چیز یهویی شد اتاقی حاضر نکرده بودیم واستون فعلاً با ما توی این اتاق بزرگ بخوابین تا چند روز دیگه فکر ی می کنم به حالتون...

پسره هم که انگار ماست بود به حالش فرق نداشت کجا بخوابیم چن تا اتاق هم داشتند که در همه رو بسته بود فقط همینه که خودشون داخلش میخوابیدن و همه وسایلشون مثه رختخواب ها و یخچال و همه چیزشون داخل همین اتاق چیده شده بود شب که شد ی کناری رختخواب پهن کردم که بخوابم خبری از شب زفاف و این چیزا نبود محسن (کسی که باهاش ازدواج کرده )بودم انگار اصلاً تمایلی نداشت توی این مدت یک جمله هم صحبت نکرده بود باهام همه خوابیدیم از فردای زندگی من به کلی عوض شد

آقایون لطفاً آدم باشین و درخواست ندین 🙄❗

سلام اسم من نرگس وقتی ۱۸ سالم بود و ب اولین  خواستگارم که اومدن در خونمون منو دادن بدون هیچ تحق ...



فرداش  با سر و صدای مادر شوهرم حنا خانوم از خواب پریدم بلند شدم رختخوابم جم کردم از اتاق زدم بیرون دیدم داره یکی از اتاق‌های گوشه حیاط رو خالی میکنه که تمیزش کنیم برای من و محسن با دیدن من سریع گفت بیا دختر بیا کمک هرچی باشه این اتاق تو قراره بشه یه اتاق درب و داغون پر از تار عنکبوت با در آهنی انگار تبدیلش کرده بودن به انباری پر از کتاب ها و وسایل قدیمی چندتا گلدون و وسیله عتیقه بین وسایل بود که خیلی قشنگ بودن بهش گفتم حنا خانم اینا چقدر قشنگن چرا استفاده نمی کنید با ناراحتی سر تکان داد و گفت اینها را قبلا مردم برای جلال (پدر شوهرم )می آوردن منم چون بدم میومد از کاری که انجام می داد همه وسایل را انداختم توی انباری با تعجب گفتم مگه چیکار میکرد گفت هیچی نگم بهتره بعداً خودت میفهمی کتابارو در بیار بچین توی این کارتونم در شونم مهر و موم ک کسی نره سر وقتشون ..چشم گفتم و چشمم افتاد به کتاب‌های دست نویس با زبان عجیب و غریب شکل‌های عجیب از ترس اینکه حنا خانوم منو نبینه مشغول کتاب خوندن سری کتاب رو ریختم توی جعبه و درشون رو بستم همه وسایل گوشه حیاط چیدم اتاق روگردگیری کردیم که فرش قدیمی لوله شده داشتن همونو پهن کردیم یه دست رختخواب تمیز و دوتا پشتیه تکیه واسمون آورد و این شد زندگی من.....

یه پنجره آهنی هم رو به حیاط داشت که یکمی دل باز کرده بود اتاق رو، حنانه خانوم دختر نداشت برای همین تمام کارهای خونه افتادن روی دوش من مشغول شستن حیاط شدم که یه  در چوبی گوشه حیاط کف زمین توجهمو جلب کرد اما چیزی نگفتم به خیالم چاه فاضلابی چیزی باشه...

بعدش کمک حنانه خانوم ناهار درست کردم و بقیه تمیزکاری ها حنانه خانم از من راضی بود و می‌گفت دست مادرت درد نکنه که دختر خانه داری تربیت کرده از صبح که بیدار شدم شوهرم رو ندیده بودم از حنا خانوم پرسیدم راستی بابا جلال و آقام محسن کجان؟

گفت: دم راهروی ورودی پله دیدی ؟اون پله میره بالای پشت بوم اونجای اتاقک هست این دو تا از صب میرن داخل تاشب، مشتری چیزی هم داشته باشند از دم مستقیم میرن بالا دیگه همه میدونن که این بالا کار انجام میدن با تعجب گفتم چه کاری گفت چی بگم دخترم تو دیگه اینجا زندگی می کنی باید بدونی اگه مرد با زن غریبه توی حیاط دیدی نترسی جلال دعانویس و طبقه بالا کار میکنه چند سالی که محسن را هم مثل خودش کرده هر چقدر میزنم توی سر خودم که بره دنبال کار اهمیت  نمیده خیلی حالم بد شد ناراحت شدم که با دروغ و کلک پدرمو گول زدن منو عروس خودشون کردن آخه گفته بودن که محسن مغازه داره

آقایون لطفاً آدم باشین و درخواست ندین 🙄❗

فرداش  با سر و صدای مادر شوهرم حنا خانوم از خواب پریدم بلند شدم رختخوابم جم کردم از اتاق زدم بی ...

تا پشت پنجره نشستم منتظر محسن وقتی صدای پا شنیدم که به سمت حیاط میاد سریع رختخواب را پهن کردم و دراز کشیدم خودم رو زدم به خواب چند دقیقه ای گذشت صدای باز شدن در را متوجه شدم محسن اومد نزدیکم و گفت بیداری یکم خودم رو تکون دادم و نشستم یه سلامی کردم لبخندی زد و گفت همیشه اینقدر زود میخوابی گفتم من حوصلم سر رفته بود کسی هم نبود باهاش صحبت کنم ترجیح دادم بخوابم محسن ظاهراً پسر ساده و معمولی به نظر می‌رسید اما از درون یک مرموز و پیچیده بود وقتی که صحبت می کردیم چند دقیقه یه بار به پنجره نگاه می کرد و اشاره‌ای می‌داد با سرش انگار که کسی را به رفتن علامت می‌داد پرسیدم چیزی شده ؟گفت  ن گردنم یکم درد میکنه  بعدش گفت حالا که خوابت میاد بخواب من هم هر وقت خوابم گرفت میام

منم چیزی نگفتم نمی‌شد خودم بهش بگم بیا شب زفاف داشته باشیم بلند شد ورفت

سریع پریدم از گوشه پنجره نگاه کردم ببینم کجا میره با کمال تعجب دیدم به اون به سمت اون در چوبی رفت وبازش کرد و داخل شد مثل زیر‌زمین بوده اهمیتی ندادم و تلاش کردم که بخوابم اما نصف شب صدای آه و ناله و جیغ از خواب پروندم ازترس به خودم می پیچیدم و می لرزیدم جرات نداشتم از رختخواب بیرون بزنم که پیش مادر شوهرم برم صداها قطع شد و بعد از چند دقیقه محسن وارد اتاق شد سریع پریدم و گفتم خوب شد که اومدی تو همین صداها روشنیدی خیلی ترسیدم گفت صدای نشنیدم حتماً از خونه همسایه ای که خیلی زنشو میزنه  صداداومده بالشت رو برداشت و نزدیکم دراز کشید حرارت بدنش رو حس می کردم انقدر که داغ بود توی این فصل پاییز که اینقدر هوای مطبوع هستش خودمو به خواب زدم منتظر بودم هر لحظه به سراغم بیاد اما خبری نبود 

آقایون لطفاً آدم باشین و درخواست ندین 🙄❗

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792