خیلی ارزش خودموپیشش اوردم پایین .پنج شنبه مامانم اینا اومدن خونمون بریم شمال .بهشون گفتم پیکنیکشونوبیارن گازنداشت شوهرم اومدبهش گفتم باماشین بروپرش کن بیا گفت من خسته اوخودت برو هیچی نگفتم این دومین باری بودکه من رفتم پیکنیکو پرکنم یعنی دوساعت دونبال کشتم تا پیداکنم خلاص انقدراعصابم خوردبوداومدم خونه بهش گفتم تلافیشوسرت درمیارم خیلی بی غیرتی که ماشینوروشن نکردی من دوساعت توخیابون اسیرشدم خلاصه سرتونودردنیارم.برای هرچیزی بایدصدباربهش بگم تا انجام بده یعنی ت. خ. حساب نمیکنه حرفم ازشمال اومدیم گفتم بروحموم ده باربهش گفتم گفت خیلی روموخی ها جلوخواهرمومامانم منم گفتم تقصیرخودمو پروت کردم ارزش خودمواوروم پیشت پایین فکرد ی چه خبره نا راحت شدخودشوزدبه خواب شامم نخورمامانم اینا که رفتن بلندشدرفت حموم اومدگفت کارتوبده قدرهیچی رونمیدونی پروشده منوکارتوپرت کردم جلوش گفتم یه لقمه ازنونت نمی خورم دوروزهیچی نخوردم میخوام ادمش کنم اشکشودرمیارم تامنت پولشوسرم نذاره