من با مادرشوهرم شده بود ولی ظاهرا خیلی خوب بودم ..
دخترش تو خونه دست به آب سیاه سفید نمیزنه ولی من یه جوری بار اومدم نمیتونم برم مهمونی و فقط بخورم و بشینم بقیه کار کنن ...
در شخصیتم چنین چیزی نیست ... همیشه در حدی که بد نباشه کمکش دادم حالشو پرسیدم ...
ولی امشب یهو رفتم سراغ گوشی همسرم و پیامای مادرشو دیدم ... دلم شکست ... خیلی ...
فحش و چیزی نگفته بود ولی هرچی که گفته بود دلمو شکوند ...
همسرمم هیچ وقت پشتمو نمیگیره ... دو سال عقد بودم تازه ۵ ماهه اومدم سرخونه زندگیم ..