الان دیدم تو تاپیک قبلم که برای تجربه خیانت من بود چندنفر پیام گزاشتن که موقعیت مشابه داشتن خیلیا هم بهم لطف داشتن که واقعا حس خوبی بود گفتم تاپیک بزنم و از الان زندگیم بگم
بچه ها میدونم شاید این حرفی که الان مینویسمو اگه یه سال پیش میخوندم عصبانی میشدم و ... (کمترکسی فکر میکنه به خودش خیانت بشه)
میخوام بگم الان زندگیم خوبه هربار به خیانت شوهرم فکر میکنم دلم آتیش میگیره اما من ازین خیانت یه فرصت برای زندگیم ساخته شد
به واسطه این خیانت پامون به مشاوره باز شده و من تمام رنجشی که این چندسال زندگی مشترکمون برام به دنبال داشت رو بیرون ریختم
من بخاطر عشق به شوهرم با اخلاقای خوب و بد خانوادش کنار میومدم و همیشه خودمو قربانی میکردم
من بخاطر جلب رضایت شوهرم از اندامم تقریبا بدم میومد با اینکه بقیه بهم میگفتن خوبی
من بخاطر عشق به همسرم و تعصبات بیخودش از علاقم به موسیقی و نقاشی چشم پوشیده بودم
من بخاطر عشق به همسرم خیلی ظلما در حق خودم کرده بودم که حتی خودمم باور نداشتم دارم به خودم ظلم میکنم
من از حداقلای یه رابطه سالم برخوردار بودم چون شوهرم فکر میکرد من همیشه همینی که هستم میمونم و بعد از تولد دخترمون مطمئن بود که همیشه هستم
اما وقتی خیانتشو متوجه شدم و همه حق و حقوق و ... رو ازش گرفتم وقتی دید داره از دستم میده تازه به خودش اومد و الحق که تلاششو هرروز میبینم برای جبران اشتباهش اما من تونستم همه حرفارو به روش بیارم رابطمو با خانوادش تعدیل کردم و تمام ممنوعیتایی که الکی بود رو از سررام برداشتم من یه سال بهش فرصت دادم که باهاش زندگی کنم بعد ازون تصمیم میگیرم چکار کنم اما الان از زندگیم لذت میبرم وقتی ناراحتم تو خودم نمیریزم و همون موقع بهش میگم
من همسرمو هیچوقت اینقدر صبور ندیدم و همین آرومم میکنه
شاید خیلیا بگن این رفتار همسرم موقتیه و این حرف ممکنه درست باشه اما من دیگه آدم سابق نیستم و اگه رابطمون به حالت قبل برگرده من دیگه پای این زندگی نمیمونم
من نادانسته بخاطر عشق یا هرچیز دیگه ای که میشه اسمشو گزاشت توی یه رابطه ناسالم بودم که همیشه دهنده عشق بودم همیشه دنبال بهتر کردن رابطمون و تلاش یه نفره بودم و تازه دارم میفهمم ارتباط سالم چیه
بچه ها قربانی کردن خودتون و خواسته هاتون تو زندگی مشترک باعث وفاداری همسرتون نمیشه باعث میشه خودتون به خودتو خیانت کنین