2777
2789
عنوان

جواب لیلی به بیت معروف اگر با ما نبودش هیچ میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی

| مشاهده متن کامل بحث + 35130 بازدید | 60 پست

نمی شد که تا ابد
از چشم ها و چال گونه ها
از نفس ها و
دست ها و
لب و لبخندها گفت!
من آن طرز کوله پشتی انداختن ات بر کتف را
از کاسه شکستن لیلی
شعرآفرین تر می بینم!

***گــور پــدر دل مــا، دل تـــــــــو شــاد***

تو لیلی نیستی
من اما
مجنون حرف هات می شوم
دیوانه ی دست هات
مبهوت خنده هات
گل قشنگم
شیرین نیستی
ولی من
صخره های شب را
آنقدر می تراشم
تا خورشیدم طلوع کند
و تو
در آغوشم بخندی
بدون خداحافظی رفتن رو بی معرفتی میدونم ..... خداحافظ

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

تو لیلی نیستی
من اما
مجنون حرف هات می شوم
دیوانه ی دست هات
مبهوت خنده هات
گل قشنگم
شیرین نیستی
ولی من
صخره های شب را
آنقدر می تراشم
تا خورشیدم طلوع کند
و تو
در آغوشم بخندی
برای اینکه بزرگ باشی ،نخست کوچک باش
مرد اگر مجنون شود از شور عشق زن رواست زانکه او مرد است و کارش برتر از چون و چراست لیک اگر اندک هوایی در سر زن راه یافت قتل او شرعا هم ار جایز نشد، عرفاَ رواست بر برادر، بر پدر، بر شوست رجم او از آنک، عشق دختر،عشق زن بر مرد نامحرم خطاست آپلود عکس عالمتاج قائم مقامی( ژاله) اولین زن شاعر فمینیست در دوران مشروطه است که با زبان زنانه سخن گفته و سال ها پیش از نیما طرح شعر نو یا به عبارتی شعر شکسته را در کار های خود پیاده کرده است. ژاله‌ در اشعارش جسورانه از شرایط بد زن و حقوق او دفاع میکند و به جنس مردهای زن ستیز تاخته و از زندگی زناشوئی و شوهر و حتی خانوادهء خود انتقاد کرده است . عالمتاج قائم مقامی( ژاله) در اسفند ماه سال ۱۲۶۲ هـجری شمسی در اواخر دوره قاجار در فراهان متولد شد، و در ۵ مهرماه سال ١٣٢۶ در سن ۶۳ سالگی در تهران درگذشت و در امامزاده حسن تهران به خاکش سپاردند.

***گــور پــدر دل مــا، دل تـــــــــو شــاد***

آخرین حرف مجنون قبل از دق کردن !!!!!;) گفت که لیلی، مجنون را تو مجنون کرده ای روزش چه پر ستاره ،شبش بی ماه کرده ای خون دل خوردم تا بینم عشق تورا دست بردار ز سر دست مرا دل واپس چشم و عقل دیگرانی دل به دریا دهی بینی بیکرانی دانم ندام هرچه تو داری ، من ندارم تو دریا دل و من کشتی و قایق ندارم جون من تو پنداری من در جنونم جان به جانت کنن به جانم جانم جان جانانم نیم من در نام توست قصه های ما از ازل با نام توست دوست نداری چو مجنون یک مجنون شوی؟ دوست داری دست به دست هم یک شوی؟ یک به یک دوستی ها مان را یاد کنیم کینه هامان را با عشق پاک کنیم عشق به او را با هم دگرگون کنیم با عشق کوه تلخی را شیرین کنیم عشق عشاق را با هم یاد کنیم پنچ بار از مشق عشق تمرین کنیم پنچه در پنچه ،کنیم جنگ با نفرت دهه تا دهه دهیم، درس با عبرت عرق خود ریزیم و خون خود پاشیم آسمان غیرت او یاد گیریم ، باشیم عشق را پاسبان واسلام
آمدی لیلا ... ولی  دیر آمدی دلخوشی ها رفته، دلگیر آمدی آمدی لیلا...هزاران  رفته اند سبزه ها از جویباران رفته اند آمدی لیلا ..چمن بی لاله شد کهکشان عشق بی دنباله شد آمدی اما چه تنها  آمدی   گوییا  با کوه غم ها آمدی آمدی یک دیده را جیحون شدی آمدی لیلای... بی مجنون شدی دردلم دیگر  هوای عشق نیست در نگاهم رد پای عشق نیست راستی ماندست در جانت هنوز؟ خاطرات زیر بارانت  هنوز؟ راستی آن دل که دریا میگرفت از شما با عشق امضا  میگرفت آن صفا ی محفل دیرینه رفت انعکاس عشق در  آئینه  رفت آن خیابان عالمی احساس داشت حس و حالش بوی عطر یاس داشت راستی آن کوچه ی بن بست هست؟ آنکه دلهامان به هم پیوست هست؟ کوچه در آن روز حال عشق داشت جویبارانش زلال   عشق داشت بگذر از ما با هزان سوز و درد مرحمت کن از همین ره ، بازگرد مهربانی های تو پاینده  باد تا که دلجو هست با او زنده باد رد امروزم چه پی گیر آمدی آمدی لیلا... ولی    دیرآمدی ،،،

***گــور پــدر دل مــا، دل تـــــــــو شــاد***

غزلی نوشته مجنون،برسد به دست لیلی نَفَسم بگو کجایی که ستاره ی سهیلی؟! دو سه خط گلایه دارم، که به عرض میرسانم: من و میل اینچنینی!! تو چرا بدون میلی؟! همه شب به انتظارت، غزلی سروده ام تا تو یِ بی وفا بدانی ،که دلم گرفته خیلی تو که پیش من نباشی ، همه ی دار و ندارم قلمی .. دفتر شعری، دو سه واژه ی طُفیلی تو نماز نیمه شبها .. تو نیایشی.. نه شعری! تو شبیهِ یک دعایی،که مقدسی کُمیلی من و پای لنگ شعرم، تو بگو چگونه روزی برسد به گَرد پایت؟ که قطار روی ریلی نکند خبر نداری؟ نَفَسم بیا که کار از غزل و گریه و هق هق،به خدا گذشته خیلی

***گــور پــدر دل مــا، دل تـــــــــو شــاد***

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز