بینیم و عمل می کردم
شغل مناسب و رشته مناسبی رو انتخاب می کردم
بیشتر درس میخوندم و تا دکترا ادامه میدادم
با همسرم ازدواج نمی کردم
با یه تهرانی ازدواج می کردم که بریم پیش فامیلهام پدر و مادرم هم بخاطر من غریبی نکشن
پیشنهاد دوستیش قبول میکردم
هر چی خواستم بگم زنه این مرد نمیشدم دیدم دلم نیمد زنش میشدم ولی یه جور دیگه رفتار میکردم از همون روز اول با خانواده شوهرم رابطه برقرار نمیکردم که اگه اگه اینکارو میکگردم الان زندگیم زمین تا اسمون فرق داشت...
من کاش برمیگشتم سال۹۱ اون مسافرتونمیرفتم الان اینقد غصه تداشتم😔😔
یا مث خر درس میخوندم یا بیخیالش میشدم و میرفتم دنبال یه حرفه ای
آفریین دقیقا همینه، دیگه وقتی میشی یه مادر و یه همسر دیگه خودت نیستی، که بتونی تنها تصمیم بگیری واسه زندگیت. برا درس خوندن دیر نیست کار نصد نداره ولی مهم شور و اشتیاق و انگیزه هست.... که اونم با بچه دیگه نمیشه
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
