چندروز پیش رفته بودیم کوه گفتم چون میریم کوه وسایلمون سبک باشه دوتا فلاکس کوچیک آب و شیرکاکوئو بردم با پنکیک سوهرم گفت چرا اینقدر آب کم اوردی باید بری پیش مامانم ازش یاد بگیری چی برداری اینقد خوب و قشنگ جمع میکنه وسایلو بلد نیستی میخاستم بگم خودت یاد بگیر خب هیچی با خودت نیاوردی😑نامزدیم
با کلی ذوق پنکیکارو شکل قلب و خرس و ا بر و اینا درست کردن گفتم حالا میگه چقد با سلیقه ای خیلی ناراحت شدم زد تو ذوقم
منم بودم ناراحت میشدم.
بله ناراحت میشم
میگم چشم هر وقت کلاس گذاشت بگو تا برج ثبت نام کنم
منم باشم خيلي ناراحت ميشم
ای کاش اونی که میخواستی بگیو میگفتی
سخت نگیر
اینکه لازمه از مادر یا مادرشوهرشون چیزی یاد بگیریم که شکی نیست
حتی من بعد از ۱۲سال ازدواج
بله ناراحت میشدم منم میگفتم توام برو پیش همون مامانت بهت یاد بده با دختری که هنوز خرت از پل نگذشته چطور رفتار کنی
ب قول یه دوستمون
دایورت به ... چپ پسر ایندت عزیزم
میگفتی با مامانت میومدی
بله ناراحت ميشم
مرد اينقدر بد زبون اخه؟!
بگو تو یاد بگیر امادش کنی
پسرا هیچ ذوقی ندارن من واسه نامزدم تولد گرفتم
گف لازم نبود:/
میگفتی پس چرا مادرت دست خالی تو رو فرستاده. اگه مامان بودم حتی اگه بدونه اوردن وسایل با پسرش نباشه بازم دست خالی راهیش نمیکنه
