ما در حال اسباب كشي هستيم.. از خونه اجاره اي ميخواستيم بريم خونه خودمون. كارامون تو خونه خودمون طول كشيد(رنگ وبنايي و....) از اون ور صاحب خونه خونش رو ميخواست و بالاخره بعد از كشمكش هاي فرااااواان قرار شد وسايلم رو ببرم پاركينگ مامانم تا خونه آماده شه البته وسايل تو كابينت و تو كمد رو با ماشين برده بوديم خونه ي خودمون..
الان ١٠روزي هست كه ما خونه نداريم و اين چند روز بيشتر خونه مامان من بوديم.
اينا رو گفتم كه بدونيد الان تو چه وضعيتي هستيم تا بگم چي شده
خوب ادامش
خب ادامه
خب
بگو
بله
میخوای تازه بنویسی؟
خبببب یکی منو بلایکه پیلیز
لایک پلیز فقط یه نفر🌹
لایک
😕خخخخخخب
امروز قرار بود من و خواهر و مادرم بريم كه ظرفاي تو كابينت رو بشوريم و جا به جا كنيم كه كار آشپزخونه تموم شه بعد وسايل بزرگا بياد ديشب من خودم تنها رفته بودم كه يه سري كار انجام بدم ساعت ٨گذشته بود كه مادر شوهرم زنگ زد كه شام درست ميكنم بياين اينجا گفتم مامانم درست كردن منتظر ماست(آخه ساعت ٨شب بايد زنگ ميزد؟؟؟؟)
👀
عجا! قصه حسین کردشبستری میخوای تعریف کنی خب همه روی جامیگفتی دیگه عزیزم
