من یسوال داشتم شوهرم گفت چادر بپوش من یکی درمیون میپوشم منم گفتم با زن داداشت دست نده گفت باشه حالا این سری زن داداشش اومد این رف تو راهرو جلو در بچه زن داداششو بغل کرد در صورتی که قبلا تو خونه می موند یا جلو در وایمیستادبعد زن داداشش دستشو مشت کرد که دست بده اینم مشتشو زد و موقع رفتنم رفت بیرون سراغ ماشینش من نتونستم برم ببینم , حالا هم یه شب خونشون بودم بدون هیچ دلیلی پشتشو کرد و خوابید و میگم تو پی ام مثلا چه احساسی داری میگه حضوری میگم ,حضوری میبینمش و پیشش میگه الان خستم بعدا ,بعد میگه برای کارم حوصله ندارم ولی من هشت ماهه عقد کردم اصلا حرف نمیزنه مثل ادمای بی احساسه همش میگه بعدا درست میشه میترسم درست نشه