چمیدونم میگم که تفکرات قدیمیشون خستم کرده 😪میگه تو عقد رابطه کامل نداشته باشی اگه داشته باشی ببرمت دکتر ببینم چیزیت باشه دختر ما نیستی منم متاسفانه اتفاقی واقعا اتفاقی بود که دختریمو از دست دادم با شوهرما نه چیز دیگه ای الانم شوهرم میگه اگه بخوان ببرنت دکتر نگاه نمیکنم باباته یا مادرته یه چیزی میگم که دیگه نتونن چیزی بگم میگه زنمی اختیارت دست منه الانم فقط به پشتیبانی شوهرم پشتم گرمه
اره کلا انگار اواره ای خونه پدر شوهرم اینا هم کسی نیست اونا کلا روستا ان دوتا کوچه اونور تر از خونه مامانم ایناست الانم که برادرشوهرم مجرده اونجایه منم راحت نیستم برم اونجا وقتی هم میام اینجا که مامانم مخمو میخوره تا بهش یه چیزی میگی سریع ناراحت میشه بخدا دیگه خسته شدم نا ندارم از بس گریه مبکنم شبو روز انقدر تو سری میخورم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
18 ثانیه پیش
21 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
