2777
2789
عنوان

داستان نازایی تا بارداری من

| مشاهده متن کامل بحث + 23879 بازدید | 119 پست

چشماش پر اشک شد، دستم رو گرفت و بوسید. رفتم پیش دکتر اسید فولیک نوشت، بعدش اومدیم سمت هتل ، خوشحال و خندان چمدونها رو جمع کردیم و همون روز راه افتادیم سمت شهرمون.

من اصراری نداشتم تا چندهفته کسی خبردار بشه ولی مگه میتونستم جلوی زبون شوهرم رو بگیرم، تو ماشین تو جاده زنگ زد به خواهرش، من فقط صدای گریه و جیغ میشنیدم، از این طرفم که اشکهای شوهرم بود و من فقط نگاه و دیگر هیچ.

باز زنگ زدیم به خاله ام، ب مامانم نگفتم چون می ترسیدم زیادی هیجان زده بشه، گفتم اون کم کم بهش میگه. خلاصه زنگ زدیم به خاله ام و بازم گریه و جیغ و اشک شوق و در عرض چند دقیقه خبرش چنان تو فامیل پیچید که پیامکای تبریک حافظه گوشیم رو داشت پر میکرد...

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

من تک دختر خانواده هستم، حاملگی من مصادف شد با دوران شیوع و همه گیری کرونا، از یه طرفم مامانم به دلیل یه بیماری کهنه حالش بدتر شده بود، بدنش عفونت داشت ، تب میکرد و دو سه هفته آخر اسفند و اوایل فروردین تو بیمارستان بود، استرس کرونا از یه طرف، بیماری قدیمی مامانم از یه طرف ، از همه بدتر پاش هم آمبولی کرد و به ریه اش رسیده بود، و در آخر بستری در بیمارستان کرونا رو هم به بیماری هاش اضافه کرد. تو این رفت و آمدها بقیه اعضای خونواده هم کرونا گرفتن و خودم تنگی نفس شدیدی داشتم که هیچوقت حاضر نشدم برم بیمارستان تا تست بدم اما میدونم که گرفته بودم، حالا فرض کنین من که تو اون شرایط خودم نیاز به مراقبت داشتم باید چکار میکردم

هفته پنجم رفتم سونو، گفت یه ساک تپل مپل تو رحم وجود داره، برو هفته ۸ بیا واسه صدای قلب، اوایل هفته ۸ رفتم، خوابیدم رو تخت، دکتر همین طور که دستگاه رو میچرخوند خیره شد به مانیتور، دیدم حرف نمیزنه ، گفتم چیزی شده؟

گفت نه ولی ساک خالیه

قلبم ریخت ، گفتم یعنی چی، گفت جنین تشکیل نشد، شایدم زود اومدی، برو اول ۹ بیا، دیگه امیدی نداشتم

تا اول نه صبر کردم، همزمان با استرس هایی که از سمت خانواده داشتم، تصور کنین چه لحظات بدی بود برام

اول ۹ رفتم ، سونو و بازم ساک خالی و ختم حاملگی



هفته پنجم رفتم سونو، گفت یه ساک تپل مپل تو رحم وجود داره، برو هفته ۸ بیا واسه صدای قلب، اوایل هفته ۸ ...

بعدش

حوض بی ماهی با ماهی بی حوض فرق میکنه .........................یدونه صلوات برای رفع حاجتم یادتون نره
من تک دختر خانواده هستم، حاملگی من مصادف شد با دوران شیوع و همه گیری کرونا، از یه طرفم مامانم به دلی ...

اخی چقدر ناراحت شدم ...حالا مامانت بهتر شد 

خدا کمک کن همه منتظرا طعم.مادر شدن رو بچشن

دکتر پیشنهاد کورتاژ داد ولی من ازش خواستم قرص و شیاف برام بنویسه، اون شب که شیاف ها رو گذاشتم حمام خون رو به چشم دیدم، اما دفع شد و تمام، اما کل این ماجرا بهم یاد داد که هیچوقت نباید ناامید بود، من هنوز در تلاشم و اگر خدا اراده کنه بهترین آرزوهامون برآورده میشه

دکتر پیشنهاد کورتاژ داد ولی من ازش خواستم قرص و شیاف برام بنویسه، اون شب که شیاف ها رو گذاشتم حمام خ ...

انشالله باردار بشی سالم دنیا بیا

حوض بی ماهی با ماهی بی حوض فرق میکنه .........................یدونه صلوات برای رفع حاجتم یادتون نره

ای توروخدا تندتند بزار مُرررردممممم😣😥

💏چهل سال بعدجلوی آینه موهایم را شانه کنم..👵روسری آبی ام را بپوشم وآرام آرام بروم توی آشپزخانه..نگاهت کنم و بگویم :دیدی گفتم میان ..لبخند بزنی☺بگویی : چقدر قشنگ شدی😍یاد وقت هایی بیفتم که جوان بودم.👩ناراحت شوم که پیر شده ام 👵..زشت شده ام ..و تو باز بگویی با موهای سفید بیشتر دوستت دارم👵و من مثل هفده  سالگی هایم ذوق کنم😍سر بزنم به قیمه ای که برای بچه هایمان پخته ام ..🍲بعد تو از نوه ی آخرمان بگویی.بگویی این فسقلی عجیب شبیه تو شده..من برایت چای بریزم.☕بچه هایمان بیایند.مدام بگویم :قند نخور آقا.چایی داغ نخور .. بذار سرد شه..تو لبخند بزنی☺من مثل چهل سال پیش شوم و جلوی بچه هایمان سرم را روی شانه ات بگذارم ..💑نوه هایمان را بغل کنیم .👶دخترهایمان سالاد درست کنند و غذا بیاورند ..پسرها سفره بیاورند و بشقاب بچینند..پسر اولمان بگوید :هیچی دستپخت تو نمی شه مامان..عروسمان خودش را برایش لوس کند و بگوید:پس دستپخت من چی ؟!پسرمان نازش را بکشد😍ما از حال خوششان ذوق کنیم ..زیر گوشت بگویم : مرد زندگی بودن را از خودت یاد گرفته.❤باز هم نگاه های مهربانت.👀و باز هم درد زانوهایم یادم برود ..بچه ها بروند خانه هایشان ..ومن از خوشحالی ده بار بمیرم که چهل سال است تو را دارم
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792