2777
2789
عنوان

داستان نازایی تا بارداری من

| مشاهده متن کامل بحث + 23879 بازدید | 119 پست

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

دیگه گذشت تا برج دی پارسال که به شوهرم گفتم درخواست یه وام بده تا بریم تهران واسه درمان، گفت باشه. یه روز اومد خونه ،اواخر دی بود ، گفت امروز یکی از دوستام رو دیدم، یه شماره بهم داده که طرف متخصص طب سوزنی هست، خیلی بهش اعتقاد داره و میگه دستش سبکه، میخای بری پیشش، نگاش کردم و گفتم اون همه متخصص با اون داروهای قوی نتونستم بکنن، حالا این بنده خدا با چهارتاسوزن مگه میتونه، شوهرم گفت حالاضرر نداره،،تو که بیکاری بیا برو، خلاصه از روز ۱۲ پریودم به مدت پنج روز عصرها کیفم رو مینداختم رو کولم و میرفتم اونجا تا چندتا سوزن فرو کنن تو شکمم و کف دستام و گوشام، روز آخر رفتم پیشش گفتم تموم شد دیگه ماه دیگه ام بیام، گفت برو تو این ماه مثبتی

با یه نگاه عاقل اندرسفیه از تو اتاقش اومدم بیرون، رفتم خونه، روز ۲۶ پریودم ک فرداش موعدم بود شوهرم اومد خونه و گفت وام جور شده، میخای بری تهران، گفتم اره، آماده شدیم و صبح ۲۷ پریودی راه افتادم، شب تهران بودیم ، هتل گرفتیم، استراحت کردیم ولی خبری از پریود نبود، اهمیت ندادم چون تو مسافرت گاهی اینطور میشدم، فرداش رفتم کلینیک وقت گرفتم، ویزیت شدم، ی سری ازمایش، باز فردا بهم نوبت دادن، ناگفته نماند ک زود حرکت کردیم چون می خاستم روز سوم پریودی اونجا باشم تا آزمایشات هورمونی رو بدم‌ .شوهرمم ازمایش داد و بازم اوکی بود خداروشکر

فرداش ک رفتم کلینیک دکتر عکس رنگی نوشت ، یهو یادم اومد دو روز تاخیر داشتم، ب دکتر گفتم و گفت قبل انجام عکس حتما برو ازمایش بتا، رفتم ازمایش ، گفت جوابش ۴ عصر آماده میشه، برگشتیم هتل.خسته بودیم، ناهار خوردیم و خوابیدیم، بیدار ک شدم ساعت شش بود، شوهرم گفت میخای بری جوابو بگیری، گفتم نه ما که می دونیم منفیه،  بذار همون فردا که بریم جواب رو بگیریم و بریم از اونطرف واسه عکس رنگی‌ اونم قبول کرد .دیگه فردا حول و حوش ۱۱ رفتیم بیمارستان ، شوهرم رفت از دکتر بازم وقت بگیره برام و منم رفتم سمت ازمایشگاه، جواب رو گرفتم و رفتم پیش دکتر،شوهرم نبود، منم گفتم لابد رفته بیرون، رفتم داخل اتاق و جواب رو دادم به دکتر

دو نفر دیگه هم همزمان با من اومدن داخل و دوطرف من روبروی دکتر ایستادن، دکتر دیروز نبود، یه دکتر جدید بود که طبیعتا از وضعیت من خبر نداشت و فکر میکرد من از مریض های قبلی هستم

یه نگاه به برگه ازمایش کرد و سرش گرفت بالا و گفت با چه روشی باردار شدی ، اول فکر کردم با خانمهایی که کنارم ایستاده داره حرف میزنه،سرم رو راست و چپ چرخوندم و رو کردم به دکتر، گفتم با من هستین؟گفت بله خانم با چه روشی بوده؟ای یو ای یا ای وی اف

گفتم من نازایی دارم، تازه اومدم واسه درمان ، گفت مبارکه خانم، حامله ای

بله با بتای ۲۲۶ حامله بودم

یه نگاه به برگه ازمایش کرد و سرش گرفت بالا و گفت با چه روشی باردار شدی ، اول فکر کردم با خانمهایی که ...

وااای مبارکت باشه استارتر کدوم شهریر طب سوزنی کجاست؟؟؟منم برم

لطفابرای مادرشدنم دعاکنید🙏🏻🥹😘

دیگه اون لحظه هیچ صدایی نمیشنیدم، فقط یادم هست که برگه رو گرفتم و دویدم بیرون، تند تند قدم برمیداشتم، رفتم تو راهرو، شوهرم نبود، تو لابی بیمارستان نبود،،،، خدایا کجاست؟

با خودم فکر کردم شاید فکر کرده من هنوز تو نوبت دریافت جوابم هستم و رفته تو آزمایشگاه

دویدم سمت ازمایشگاه، دیدم بله اونجاست، ایستاده بود یه گوشه و خیره شده بود به روبروش

یهو سرش رو چرخوندم و من رو دید که داشتم میرفتم طرفش

قیافه ام رو که دید فهمید یه چیزی شده، گفت چت شده

با صدای لرزان  گفتم اینا میگن من حامله ام

دستم رو گرفت و گفت داری سر به سرم میذاری گفتم نه بخدا

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز