امروز بعد از بیشتر از یک هفته اومدم خونه مامانم. آنقدر از این ور و اونور گلایه کرد که حسسسسابی به همم ریخت. جوری که شب پسرم رو بدجور دعوا کردم .اون هم دوبار .پسرمم مثل من عصبی شده.5سالشه. باردار هم هستم .به خدا روحیه م خیلی خسته شده
من یاد گرفتم از ادمایی که انرژی منفی میدن دور بمونم.
به حرفای مادرت به چشم درددل نگاه کن
بشنو ولی درگیرش نشو
یه گوشتو در کن ی گوشو دروازه
بذار بگه خالی شه . دخترشی روت حساب باز کرده ولی درگیرش نشو
بهش فکر نکن ک بهمتم نریزه
بهش فرصت نده اینقدر خاطرات و خوب ودحرفهای مثبت بزن که مامانت غم و غصشو فراموش کنه....
مامان من که اصلا روم حساب نمیکنه که درد و دل کنه 😐
این مدلیم خیلی بده 🤷♀️🤷♀️
منم متاسفانه این مشکل را دارم.
ولی از دست دیگران گله و شکایت میکنند و مدام تکرار میکنند ادم وافعا اعصابش بهم میریزه، منم گاهی سر بچه هام عصبانیتم را خالی میکنم و بعد به شدت پشیمون میشم
تمام مشکلات خواهر و برادراش رو ما هم باید در جریان باشیم با غصه ی همه شون غصه بخوریم.
امروز بهش گفتم تو فکر میکنی اینجا داری زندگی میکنی. تو هنوز خونه پدرتی.
خاله م یه معامله انجام داده و کل خانواده شون رو درگیر کرده.
میگم آخه تو چی کار داری ولش کن به زندگی خودت برس
میگه تو خیلی سفتی. منظورش اینه که عاطفه ندارم
اونم کسی رو نداره
باهاش همدردی کن ولی از این گوش بشنو از اون یکی در کن
همه همینن دیگه مامان من دعواش با مادرشوهرشو بعد سی سال هرسری میگه
6تا خواهر برادر داره. باید غصه همه اونا رو بخوره
از بچگی تو خانواده مون کلی مشکلات و تنش داشتیم به خاطر همین خیلی عصبی و پرخاشگر شدم.ولی این حالتو رووقتی خونه خودمم خیلی کمتر دارم
اما وقتی پامو میدارم اینجا میشم همون آدمی که ازش متنفرم. خیلی پرخاشگر میشم.
انگار برمی‌گردم به دوران بچگیم
خیلی هم خوبه
یخصوص در داوران کودکی بچه هایی که مورد درد دل پدر و مادر قرار میگیرند از نظر روانشناسی برابر کودکی که بهش تجاوز میشه ضربه روحی میخورن
چیه خوشبختی والله
من مادر بزرگم زنگ میزنه اعصاب من رو بهم می ریزه
قشنگ قطع میکنه اگر اون روز خودم هم روز سختی داشته باشم میشینم از دستش گریه میکنم
شده گرفتگی عصبی ماهیچه پیدا کردم از ناراحتی
من سیصد کیلومتر دورتر هستم یهو زنگ میزنه من رو به استرس می‌ندازه
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
