امروز پدرشوهرم قربونی داشت شوهرم گوشت برد برا خانه داداشش بعد دیدیم نزدیک ظهر اومدن
مادرشوهرم به من گفت برو از گوشتی که برا فقیرا کنار گذاشتیم بیار بدم به این عروسم وگرنه ناراحت میرن
یادم رفت بگم شوهرم برا اونا گوشت برده الان شوهرم بیاد بفهمن میگن من گیجم منم اصلا یادم نبود اخه چرا من فراموش کردم که دادیم
جاریمم نگفت برا ما صبح گوشت اوردین