خواهر شوهرم با دخترو دامادش اومده بودن شیراز خونه جاریم من زنگ زدم دعوتشون کنم گفت عصر میایم یه ساعت میشینیم میریم دیدم ساعت ۸ شد هنوز نیومدن ساعت ۹ اومدن جاریم با برادر شوهرم و پسرش هم بودن من شب قبلش به خواهر شوهرم گفتم شام درست کنم گفت نه زودی میایم میریم وقتی اومدن شام نخورده بودن فورا بادنجون سرخ کردم و کشک و بادمجون با سبزی نوشابه گذاشتم ولی غذا کم بود خیلی خجالت کشیدم جاریم فکر نمیکردم همراشون بیاد خیلی جلو دامادشون خجالت کشیدم کاش گفته بود شما میمونن که من یه غذای خوب تدارک میدیدم
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
عزیزم عیبی نداره .. با نظر دوستمون موافقم کاش از بیرون میگرفتی اما وقتی تا ساعت ۶ شب دیدی نیومدن باید تدارک شام میدیدی
🐣خاطره زایمان سزارین من آوین عزیزم در تاریخ ۱۲ آبان سال ۱۴۰۰ بدنیا اومد و دنیای من و باباش رو زیباتر کرد 🥰❤👶🏻 شمایی که دارید امضای من رو میخونید:🌹 لطفا برای شِفای همه ی مریض ها یه صلوات بفرستید 🌹