از روز دهم عقدم که اولین قهر بی دلیلش رو دیدم و شوکه شدم تا همین الان که هفده سال می گذره شاید بیشتر از هزار بار قهر و آشتی داشتیم
دیگه ازش خسته شدم
حوصله غر زدنهاش رو ندارم
از این همه توقعات یکطرفه خسته شدم
از این همه سرد و بی احساس بودنش
از این که تو خونه فقط سرش تو گوشیه انگار زن و بچه ای وجود نداره
از این که برای همه در نقش رابین هوده ولی برای من و بچه ها فقط عابر بانک...
ای کاش راضی می شد دوستانه جدا بشیم ولی از طلاق وحشت داره هرگز بهم کمک نمی کنه تمومش کنیم...
دعا کنید تکلیفم روشن بشه
😭😭😭