سلام خانوما امشب شوهرم با داداشش و دایش رفتن خارج از شهر تاساعت ۳ برنمیگردن خونه منم عصر پاشدم رفتم خونه مادر شوهرم ۲کوچه پایین تره رفتم ی خورده کار داشت انجام دادم باهاش بعد ک برگشتم به تارف نکرد شام بمون میدونه تنهایی خیلی میترسم هیچی نگف منم اومدم خونه اینقد دلم گرفت هم میترسم....نشستم کلی گریه کردم بنظرتون چرا باید اینجوری کنه اخه
نمیتونم همه تونو ریپلای کنم جواب دادم لایک میکنم بیاین بخونین