..
خخخ ازبس خاستگاره رو نگاه کردم بلندشد میخاست بره سرویس راهنمایش کردم زیر لب گفت توروخدا کم نگاه کن
من سینیوبالرز بزدم همه چایوبزداشتن موقع بزگشت مادرشوهرم داشت ازم تعریف میکزدمنم باخنده صورتموگرفته بودم طرف اون لبخندمیزدم یهوکوبیدم خودموسینیو به دیوارسینی خم شد
شیرینیا رو اپن بود من رفتم تو اشپزخونه نشستم رو زمین از اون پایین دستمو بردم تو ظرف شیرینیا شیرینی برداشتم با اب پرتقال خوردم🤦🏼♀️
نمیدونم فازم چی بود همه اش سرفه میکردم مثل مریضهای ریوی تک سرفه خشک میزدم فکر میکردم خیلی خاصه
یبار خواستگار اومده بود همه نشسته بودیم همه هم ساکت تی وی هم شبکه جم بود یهو یه صحنه ی بد اومد ولی نمیدونم چرا کسی روشو برنگردوند همه با اشتها نگاه کردن
دوستام اگه میشه بگید جوابتون چی شد اخر😁
با چشام داشتم گل های قالی رو میشمردم هی بین گل هاش با ذهنم ستاره میکشیدم یهو مامانم زد به پهلوم گفت خوبی چرا لرزش مردمک گرفتی😒
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
58 ثانیه پیش
58 ثانیه پیش
58 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
