2777
2789
عنوان

اونایی ک حسرت بابا تو دلشونه بخونن

| مشاهده متن کامل بحث + 1878 بازدید | 74 پست

روزها ب همین منوال میگذشتن 

ک تابستون اون سال همسایه اومد منو از مادرم خواستگاری کرد 

ک بابام گفت نه 



من تو مود ازدواج نبودم زیاد برام اهمیت نداشت 

میخواستم مثلا کنکور بدم 


بدنم اینقدر سنگین بود ب زور از خواب بیدار میشدم و همش مینشستم سر کتاب 

دی ماه بود نصف شب بابام از خواب بیدار میشد گریه میکرد 😐دردش چی بود نمیدونستیم 

همه زمین و زمان رو بهم میزد 

اینم شده بود کنکور من

زنیکه از شوهرش طلاق گرفته و باز ازدواج کرده و دوستپسرهم داره  اومده به من میگه شوهر نکنیااا   اشغال تو چیزی گذاشتی بمونه؟    ته دیگشم خوردی که  

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

داستانت تموم شد صدامون کن بخونیم لطفا

چشم

زنیکه از شوهرش طلاق گرفته و باز ازدواج کرده و دوستپسرهم داره  اومده به من میگه شوهر نکنیااا   اشغال تو چیزی گذاشتی بمونه؟    ته دیگشم خوردی که  

من حتی نتونستم با خیال راحت بشینم درس بخونم اما خب رتبه ام شده بود۷۷۷۵

دوستم گفت یه همایشی هست بیا بریم برا انتخاب رشته 

رفتیم یادم نیس چقد اما یه مبلغی دادیم 

قرار شد بریم برامون انتخاب رشته رو کمک کنن 

من هیچی سر درنمیاوردم چی ب چیه چون هیشکی نبود قبل من ببینم چیکار میکنن یا بگه بهم 



روز موعود فرا رسید  دوستم نیومد چون ازدواج کرد 

من تنهایی یهو ادرس رو نگاه کردم شهرک پرواز🙁چطوری برم انجا?

زنیکه از شوهرش طلاق گرفته و باز ازدواج کرده و دوستپسرهم داره  اومده به من میگه شوهر نکنیااا   اشغال تو چیزی گذاشتی بمونه؟    ته دیگشم خوردی که  

تو همون جنگ و دعوای خونمون تنها با اتوبوس رفتم اونجا دخترا و پسرا همه با بابا مامانشون اومده بودن من بهشون نگاه میکردم چه غمی تو دلم بود خدا 


نوبت من رسید نشست باهام صحبت کرد اون خانومه 

گفت بیا اموزشگاه ما تویی ک نخوندی تویی ک هیچ اموزشگاهی نرفتی حتما رتبه ی خیلی بهتری میتونی بیاری 

ولی من گفتم نمیتونم بیام این همه راهو 

کاش اون موقع این ب ذهنم میرسید ک خودم بشینم بخونم 

اما با اون شرایط خونه اونم جور نبود 

ب خانومه گفتم تورو خدا زود باش ساعت داره ۸میشه دیگه اتوبوس هاکار نمیکنن من میمونم تو خیابون 

نگو ساعت اینا خوابیده بوده 

منو راه انداخت 

رفتم بیرون دیدم همه جا تاریکه ,ظلمات 


نشستم وسط کوچه 

تو کوچه حتی گربه هم نبود چه برسه ب ادم 

دنیا رو سرم خراب شد 

نمیدونستم چیکار کنم یهو برگشتم پیش همون خانوم 

وقتی اشکامو دید گفت ناراحت نباش تاکسی میگیرم ببردت 

خدا خیرش بده اون طوری شد ک اون دفعه برگشتم خونه 


اون روز هم بابا و مامان دعوا کرده بودن 

مامان خونه پدربزرگم بود بابا فکر میکرد پیش مامانمم مامان فکر میکرد پیش بابام😕

زنیکه از شوهرش طلاق گرفته و باز ازدواج کرده و دوستپسرهم داره  اومده به من میگه شوهر نکنیااا   اشغال تو چیزی گذاشتی بمونه؟    ته دیگشم خوردی که  
تند تند بزار دیگه😑🗡

تایپ نکرده بودم از قبل معذرت میخوام 

زنیکه از شوهرش طلاق گرفته و باز ازدواج کرده و دوستپسرهم داره  اومده به من میگه شوهر نکنیااا   اشغال تو چیزی گذاشتی بمونه؟    ته دیگشم خوردی که  

جلسه دوم ک باید میرفتم دایی ب مامان گفت خودتم با دخترت برو یعنی چی ک تنها ولش میکنیین 

اون روز دوست دایی مارو برد خودش بیرون منتظر شد ما رفتیم کارامونو کردیم برگشتیم  

بعد این دیگه بابام یه دیوونه مطلق شده بود حالش دست خودش نبود اصلا نمیفهمید چیکار میکنه 

من زیست شناسی قبول شدم اصلا تو کنکور زیست نزده بودم زیستم خیلی ضعیف بود از شانس اومدم افتادم وسط زیست 

اون موقع باز,نمیدونستم اینده شغلی نداره گفتم حالا برم ببینم چی میشه  


یه خانمی بود ب اسم لعیا 


دوست زن عموم بود من ۶تا زن عمو دارم خیر سرم,زن عمو گفت استخاره میگیره خیلی خوبه بیا و بگو برا شوهرت استخاره بگیره ببین چی میگه

پیش زن عمو بهش زنگ زدیم گفت خونه اس 

با زن عمو پاشدیم رفتیم پیشش 

گفت بابامو جادو کردن این منوال پیش بره خودکشی میکنه😐

زنیکه از شوهرش طلاق گرفته و باز ازدواج کرده و دوستپسرهم داره  اومده به من میگه شوهر نکنیااا   اشغال تو چیزی گذاشتی بمونه؟    ته دیگشم خوردی که  

بعد این قضیه من ب جد چسبیدم ب قران و نماز 

قبل اون هم میخوندم اما این سری فرق داشت 


مامان برا باطل کردن جادوها خیلی کارها کرد اما ب من نمیگفت میپرسیدم اما میگفت تو ذهنت رو درگیر نکن 


بعد رفتن سمت معنویت من خواب میدیدم ادم هایی لز جنس اتیش میان سمتم میخوان منو بگیرن اما من بسم الله الرحمن الرحیم میگفتم ازشون رد میشدم 

نمیتونستن منو ببینن 

دوران دانشگاه من بدترین روزهای عمرم بود بابام یکم اروم شده بود اما بدتر از قبل 





برام خواستگار میومد من هیچ نظری نمیدادم اما بابام پا میشد منو کتک میزد گناه من چی بود هنوزم نفهمیدم فحش میداد 

😐حرفایی ک نگم بعتره 

همشون تو دلم چال میشن

زنیکه از شوهرش طلاق گرفته و باز ازدواج کرده و دوستپسرهم داره  اومده به من میگه شوهر نکنیااا   اشغال تو چیزی گذاشتی بمونه؟    ته دیگشم خوردی که  
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   ابرو_کمونیa  |  8 ساعت پیش