2777
2789
عنوان

اونایی ک حسرت بابا تو دلشونه بخونن

| مشاهده متن کامل بحث + 1878 بازدید | 74 پست
چن روز گریه و زاری باز با پادرمیونی مامان بالاخره ثبتنام کردیم راهنمایی رو 

پس ادامه داستانت چی شد 😒🙄

در این دنیا که حتی ابر نمی گرید به حال ما همه از من گریزانند 😔 تو هم بگذر از این تنها ... همه از من گریزانند 😔
پس ادامه داستانت چی شد 😒🙄

مینویسم عزیزم فرصت نشد 😊

زنیکه از شوهرش طلاق گرفته و باز ازدواج کرده و دوستپسرهم داره  اومده به من میگه شوهر نکنیااا   اشغال تو چیزی گذاشتی بمونه؟    ته دیگشم خوردی که  

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

دوران راهنمایی شروع شد 

تکالیف خودمو ب زور انجام میدادم اما بابام میگفت باید تکالیف داداشمم انجام بدم 😐

دوم راهنمایی بودم ک یکی از پسرعموهام ب بهانه دیدن مادربزرگم همش میومد خونمون 

و بابام مامانمو دعوا میکرد ک نذار بیاد خونه دختر داری 😑مامان میگفت من چطوری بگم نیا خودت بگو 


خلاصه از رفتارهای بابام واقعا خسته شده بودم 


همش دنبال بهانه بود تا یه دعوایی راه بندازه هرسری کار ب کتک نمیکشید اما اون استرس و اضطرابی ک میکشیدم واقعا توصیف نمیشه 

شب میگفت بخوابین پا میشم سرتونو میبرم 

منم باورم میشد نمیتونستم تا صبح بخوابم 


باز امتحان نمونه دولتی در پیش بود و از طرف مدرسه خانم حسین زاده قرار شده بود مشکلات درسی بچه هارو حل کنه 


خانم حسین زاده معلم ریاضی بود اما برا کلاس ما یه معلم دیگه می اومد 

من یه کتاب گرفتم تصمیم گرفته بودم این امتحانو خوب بدم 

هر سری ک میرفتم یشش از من یه سوالای دیگه میپرسید انگار میخواست ببینه سطح من در چه حدیه سوالای منم جواب نمیداد 😐من انگار یه چیزی داشتم هیشکی ازم خوشش نمی اومد یا لاقل بگم حسودی میکردن بهم 

زنیکه از شوهرش طلاق گرفته و باز ازدواج کرده و دوستپسرهم داره  اومده به من میگه شوهر نکنیااا   اشغال تو چیزی گذاشتی بمونه؟    ته دیگشم خوردی که  

امتحان دادیم رتبه ام شد ۶۳😀اونایی ک اون همه باهاشون کار شده بود مجاز هم نشده بودن 

قرار شد برم مدرسه نمونه دولتی 

با خودم میگفتم میرم و اونقدر موفق میشم تا کور شود هر انکه نتواند دید 



اومدیم بریم ثبتنام کنیم ک یهو مدرسه کوفتی راهنماییمون رو کردن دبیرستان 

بابام گفت ادم مدرسه نزدیک رو نمیذاره بره جای دور 

چقدر گریه کردم اصلا گوشش بدهکار نبود ک نبود  

خلاصه موندگار شدم تو همون مدرسه 

توی این همه استرس و اشک و ناراحتی باز این دوران در مقایسه با بعد خیلی دوران خوبی بود😔

زنیکه از شوهرش طلاق گرفته و باز ازدواج کرده و دوستپسرهم داره  اومده به من میگه شوهر نکنیااا   اشغال تو چیزی گذاشتی بمونه؟    ته دیگشم خوردی که  

بقیش کو

انسانها به میزان حقارتشان توهین می‌کنند،به میزان فرهنگشان عشق می‌ورزند،وبه میزان هویتشان به دیگران احترام می‌گذارند!به میزان کمبوهایشان آزارت می‌دهند،هرچه حقیرتر باشند، بیشتر توهین می‌کنند تا حقارتشان را جبران کنند،هرچه هویتشان عمیق‌تر باشد، محترمانه‌تر رفتار می‌کنند...به اندازه‌ی درکشان می‌فهمند و به اندازه‌ی شعورشان،به شما پاسخ میدهند

من از همین سال اول دبیرستان تصمیم گرفتم چادر سر کنم برا اونم یه دعوا راه انداخت بابام ک بچه ای چادر میخوای برا چی 


من یه کلمه میگم دعوا و رد میشم خدا میدونه ادم چقدر میلرزه چقدر میترسه 

طفلک مامانم هر سری پیشقدم کتک خوردن 

هرسری پیشقدم فداکاری 


دوم دبیرستان متوجه شدیم مدرسمون کاردانش شده منم اولش خواستم ب بابام بگم با خودم گفتم اگه مشورتکنم یه حرفی بندازه تو دهنش ازش برنمیگرده بدون اینکه بگم سرمو انداختم پایین رفتم دبیرستان زینب کبری ثبتنام کردم برگشتم گفتم بابا فلان جا ثبتنام کردم گفت سرویس هم میگرفتی دوره نمیتونی بری 





اونجا بود ک دیدم بابام اصلا تو عمل انجام شده حرفی نمیزنه زود تسلیم میشه اما وقتی اجازه بخواد اینقدر ب جوانب کار فکر میکنه ک خودشم نمیدونه چیکار کنه 


اون سال مادر بزرگم فوت کرد 


یکی از زن عموهام ک گفتم پسرش زیاد میومد خونمون توی جمع منو برا پسرش خواستگاری کرد 


همون جا زن عموی دیگه ام گفت نه ما برا برادرمون میخواییم اونجا بود ک یه حرف و حدیث هایی شروع شد

زنیکه از شوهرش طلاق گرفته و باز ازدواج کرده و دوستپسرهم داره  اومده به من میگه شوهر نکنیااا   اشغال تو چیزی گذاشتی بمونه؟    ته دیگشم خوردی که  

من هیچ حسی ب هیچ کدومشون نداشتم اما روم هم نمیشد چیزی بگم 

مراسم چهلم مادربزرگم باز زن عمو مطرح کرد و توی جمع بابام گفت فلانی اهل کار نیست و من صد سال بهش دختر نمیدم 

ک اشتباه کرد لاقل نمیدی بگو نه چراتوی جمع شخصیت یکی رو خورد میکنی اخه 

این بحث همین جا تموم شد 

اما 

یه ماه بعد اون نشسته بودم بخدا حتی یادم نمیاد حرفی زده باشم بابا پاشد اینقد منو زد ک نفسم قطع شد وبابام دیگه بابام نبود انگار دشمن خونی من بود 


مینشستم سر سفره غذا بخورم چشماشو میدوخت ب لقمه من ,دیگه حتی اسم منم ب زبون نمی اورد 


زنیکه از شوهرش طلاق گرفته و باز ازدواج کرده و دوستپسرهم داره  اومده به من میگه شوهر نکنیااا   اشغال تو چیزی گذاشتی بمونه؟    ته دیگشم خوردی که  

گذاشتی منم بلایک

انسانها به میزان حقارتشان توهین می‌کنند،به میزان فرهنگشان عشق می‌ورزند،وبه میزان هویتشان به دیگران احترام می‌گذارند!به میزان کمبوهایشان آزارت می‌دهند،هرچه حقیرتر باشند، بیشتر توهین می‌کنند تا حقارتشان را جبران کنند،هرچه هویتشان عمیق‌تر باشد، محترمانه‌تر رفتار می‌کنند...به اندازه‌ی درکشان می‌فهمند و به اندازه‌ی شعورشان،به شما پاسخ میدهند

مث یه کلفت کار میکردم تو خونه نمیدونم چرا ب چشم نمی اومد 

برام خواستگار میومد بهم نمیگفتن اصلا باز جای شکر داشت نگفتنشون 


یه همسایه داشتیم همین سوم دبیرستان ک بودم هر روز من درو میبستم برم سوار سرویس شم از صدای در اون درو باز میکرد پشت سرم می اومد این طرف خیابون وامیساد من میرفتم اون همچنان اونجا ایستاده بود 

اوایل عقلم نمیرسید این پسره برا چی میاد میگفتم خب حتما میره سر کار 

چون باهوش بودم تازه بعد ۵ماه دو هزاریم افتاد😃

زنیکه از شوهرش طلاق گرفته و باز ازدواج کرده و دوستپسرهم داره  اومده به من میگه شوهر نکنیااا   اشغال تو چیزی گذاشتی بمونه؟    ته دیگشم خوردی که  
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   ابرو_کمونیa  |  8 ساعت پیش