تازه همینم ک دارم یواشکی گرفته برام بنده خدا...اونم از رو علاقه ای ک بهشون داشت خیلی کارا بخاطرشون کرد لولای زیادی بهمون دادن ک یه ماه پیش سر عروسی جاری خانم ضربه روحی بدی هم ب من هم ب شوهرم وارد شد ولی چه میشه کرد..البته ی سری مشکلات هم بخاطر کم سن بودن و بی سیاست بودن خودمم بود..اما جاریم خیلی با سیاست رفت جلو
دقیقا منم میخواستم همینو بگم به خاطر سنت کمت بوده که نتوسنتی
منم همیشه میگم اگه عقل الانمو پنج سال پیش داشتم وضعم این نبود که اینجوری از خوانودشون و همسر بخوام سرد بشم باورت میشه من حتی از بله برونشمونم خبر نداشتم من که عروسشون بودمو نگفتن ولی عروسای دیگه فامیل همه رفته بودن
وای جدی؟ من جاریم و برادرشوهرم واسه خواستگاری و مهربرون نبودن ک بعدن فهمیدیم میخاستن جاریم مراسمو بهم نزنه نیاوردن..ولی واس بله برون ک من حتی ابروهامم برداشتم اون رفته بود ارایشگا میکاپ شینیون زده بود...فک کن..
چه عقده ای بوده جاریت اخه عقب مونده 🤣🤣🤣
نه من نگفتن چون مهریه اونو بیشتر گذاشتن نخواستن من بفهمم نامرد حتی شوهرمم بهم نگفته چه خبره من رفتم بودم بله برون پسر خالم همون شب دیر وقت شوهرم اومد بهم گفت چیشده همونجا بهش گفتم هیچوقت پدر و نادرتو نمیبخشم میبینم اون روز که تاوان دل شکسته منو پس میدن فقط همینو بهش گفتم
منم خانواده شوهرم از جاریم مث سگ میترسن..الان ما یکسال و نیمه عروسی کردیم برادرش تاحالا یه بارم نیومدع خونه ما..پارسال واس عید دیدنی نیومدن خونه ما..فقط جاری خانم پارسال واس شب چله ای من اومد ببینه مامانم واس شوهرم چی اورده..اخه ما رسم داریم سال اول عقد داماد واس عروس میاره سال اول عروسی خانواده عروس واس داماد شب چله ای میبرن
امان از دستشون بسپر به خدا خودش جای حق نشسته
اینقد حرف پشت سرم زد مادرشوهرم از عقد گرفته تا همین دیروز که ب همه گفته عروس بزرگم بازداره..بعد فامیلاشون نگفتن ک بارداری هی میگفتن نمیخای باردار شی منم میگفتم ن وزوده دیگ عمشون گف اره چرا دروغ میگی و مگ ما بدمون میاد ت بچه دارشی..هرچی گفتم بابا بخدا من چندروز پیش پریود بودم باورشون نمیشد ک...شوهرم زنگید ب مامانش گف ببند دهنتو چرا زن منو خراب میکنی پیش همه
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
15 ثانیه پیش
15 ثانیه پیش
16 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
