من خودم بخاطر کرونا خیلی رعایت میکنم خونه کسی جز مادرم نمیرفتم تا مدتی قبل
خانواده شوهرم تند تند زنگ زدن بیاید خونمون یا همگی جمع شدیم ویلا بیاید
خب
خب اگه واقعا سختتونه نرید ولی اگه خونه مامانت میری خب اونم توقع داره دیگه
ما یکی دو باری رفتیم چون شوهرم زیاد از جمع خانواده اش که توش چشم هم چشمی هست و خیلی اتفاقات دیگه نمیاد زیاد نمیریم
تا هفته پیش من سرما خوردم رفتم دکتر بویایی و چشایی از دست دادم ولی چون دکتر گفت کرونا نیست آزمایش ندادم خودم ۱۴ روز قرنطینه کردم خوب شدم
حالا دیروز شوهر گفت بریم ویلا مامانم اینا اونجان من مخالفت کردم چون بیرون تو ماشین بودیم شوهر جواب من نداد زنگ زد به مادرش گفت تو راهیم میایم ویلا کی هست گفت خودمون ولی ما میدونستیم بقیه بچه ها اونجان شوهر گفت باشه ما تو راهیم بعدش یهو رنگ صورت شوهر عوض شد گفت ن خوب شده دیگه باشه خداحافظ برگشت خونه
خببب؟اسی چرا بقیشو نمینویسی.. ازت ترسیدن؟؟
شوهرم چیزی نگفت تا خونه منم نپرسیدم گفتم الان عصبیه البته جلو من خجالت هم کشید شب موقع خواب گفتم تو برو تو پذیرایی بخواب گفت چرا گفتم کرونا میگیری گفت این چه حرفیه گفتم مگه مادرت همین نگفت زبونش چرخوند ن من خودم نرفتم و فلان ولی فهمیدم بخاطر مریضی گفته نیاین
الان منتظرم زنگ بزنن بگن نیستین منم بگم آمدیم از جلو باغ برگشتیم چون پسرت گفت مامانم گفته نیاید😁
عه چه خوب طاقتی داشتی تا موقع خواب چیزی نگفتی من بودم همون موقع شروع کرده بودم دعوامونم شده بود.. چقدر شوهرت خجالتزده شده واقعا که. خیلی خوبکاری کردی چیزی به شوهرت نگفتی ولی حتما هرموقه زنگ زدن بهسون بگو.
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
