یه بار با دوستم می‌خواستیم بریم دانشگاه، وسط راه دوستم گفت دمپایی پامونه، نگاه کردم دیدم جفتمون دمپایی پوشیدیم وااااای اینقدر خندیدیم.... برگشتیم خوابگاه کفش پوشیدیم.
یه بارم با یه دوستم تو خیابون اولین باری که پراید وانت دیدیم، حتی اسمش هم نشنیده بودیم، وقتی دیدیم خیلی برامون عجیب بود، کنار بلوار نشستیم از خنده غش کردیم.
شمام خاطرات خنده دار بگید...
😁 من که زندگیم خاطرس
معلم ادبیاتمون داشت شعر معنی میکرد بجای تیر و کمان گف کیرو کمان حالا قیافه ها شبیه گوجه در حال انفجار منم میز اول دیگ پوکیدیم خودش سرخ شده بود افتاده بود رو میز
حس تایپ نی
رفته بودیم رستوران خواستم برم تو درش شیشه ای بود لعنتیا انقد خوب تمیزش کرده بودن نفهمیدم شیشه جلومه با دماغ چسبیدم ب شیشه وااااییییی خودم مرده بودم ا خنده😑😂😂😂
خواهرشوهرم مادرشوهرش فوت شده بود رفته بودیم ختم، برگشتنی اومدیم خداحافظی کنیم گفتم انشالله تو خوشیاتون جبران کنیم😂،اونم موند چی جواب بده همونو تکرار کرد، منم اون وسط داشتم غش میکردم از سوتی که داده بودم خیلی سریع محل رو ترک کردم
