پدرم سایه ی سر بود و مرا نور امید😭 پدرم رروشنی محفل ما چون خورشید😭 پدرم خنده به لب بود و همه فهمیدند😭 بعد او خنده به لبهای من و ما خشکید😭😭😭 بابایی بابای مهربونم دلتنگتم😭
پدرم سایه ی سر بود و مرا نور امید😭 پدرم رروشنی محفل ما چون خورشید😭 پدرم خنده به لب بود و همه فهمیدند😭 بعد او خنده به لبهای من و ما خشکید😭😭😭 بابایی بابای مهربونم دلتنگتم😭
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
✔❣به صلواتت برای حل مشکلمون خیلی نیاز دارم🌺۹/۹/۹۹ان شاءالله حاجت رواشدم وکارمون درست میشه برمیگردیم🤗امام رضا امام غریب الغربا تو رو به خواهرت حضرت معصومه واسطه من روسیاه شو😢دلم پرمیکشه برای حرمت برای پنجره فولادت 😭خدایا به معجزه ات نیاز دارم خدایا درهای رحمتت رو باز کن بروم خدایا تو روبه جدم قسم یه نگاهی کن😞😢...
درخواست =گزارش🙃 .من همانم که تویی از همه عالم جانش.❤ ❤❤❤❤❤❤❤❤🤩😘 از صبح تاشب هرکاری میکنی استوری میزاری...😐بعد مینویسی سرتون نکنید توزندگی من ماسرمون نمیکنیم تو زندگیت تو زندگیتو میکنی تو چش ما والااااااا😁سوس ماز
پدرم سایه ی سر بود و مرا نور امید😭 پدرم رروشنی محفل ما چون خورشید😭 پدرم خنده به لب بود و همه فهمیدند😭 بعد او خنده به لبهای من و ما خشکید😭😭😭 بابایی بابای مهربونم دلتنگتم😭
پدرم سایه ی سر بود و مرا نور امید😭 پدرم رروشنی محفل ما چون خورشید😭 پدرم خنده به لب بود و همه فهمیدند😭 بعد او خنده به لبهای من و ما خشکید😭😭😭 بابایی بابای مهربونم دلتنگتم😭
درخواست =گزارش🙃 .من همانم که تویی از همه عالم جانش.❤ ❤❤❤❤❤❤❤❤🤩😘 از صبح تاشب هرکاری میکنی استوری میزاری...😐بعد مینویسی سرتون نکنید توزندگی من ماسرمون نمیکنیم تو زندگیت تو زندگیتو میکنی تو چش ما والااااااا😁سوس ماز
پدرم سایه ی سر بود و مرا نور امید😭 پدرم رروشنی محفل ما چون خورشید😭 پدرم خنده به لب بود و همه فهمیدند😭 بعد او خنده به لبهای من و ما خشکید😭😭😭 بابایی بابای مهربونم دلتنگتم😭
پدرم سایه ی سر بود و مرا نور امید😭 پدرم رروشنی محفل ما چون خورشید😭 پدرم خنده به لب بود و همه فهمیدند😭 بعد او خنده به لبهای من و ما خشکید😭😭😭 بابایی بابای مهربونم دلتنگتم😭
خب پارچه رو که خودش باید بخره. من فقط میدوزم. بگم یک و نیم که فرار میکنن😂
پدرم سایه ی سر بود و مرا نور امید😭 پدرم رروشنی محفل ما چون خورشید😭 پدرم خنده به لب بود و همه فهمیدند😭 بعد او خنده به لبهای من و ما خشکید😭😭😭 بابایی بابای مهربونم دلتنگتم😭