سلام ۶سال از عقد و ۳ سال از عروسیم میگذره شوهرم خیلی دوستم داره واقعا خیلی ادم خیلی سردیه اصلا دلش نمیخواد رابطه داشته باشه یعنی تا حالا فقط یه بار خودش ازم خواست که گفت واقعا نمیتونم بیرون برم در عوض من خیلی گرمم خیلی دوست دارم همیشه هم انقدر تحریکش میکنم که دیگه طاقت نمیاره و.. تو همه این مدت همیشه هم تو رابطه هم بعدش هم اینکه واقعا میفهمیدم خیلی لذت برده هم خودش میگفت چند وقته بهش گیر دادم میگم عزیزم بریم دکتر هی این دست اون دست میکنه عصبانی شدم گفتم بابا منم ادمم اصلا تو این مدت یه رابطه درست و حسابی نداشتم اونم برگشت گفت منم تاحالا نداشتم ( البته ادمی نیس که بخواد از رو حرص جواب بده) شب که اروم تر شدم گفتم وجدانن راستشو بگو یعنی تو این چند سال رابطه خوب نداشتی گفت خیلی کم گفتم مثلا چندبار گفت چهار پنج بار دارم دیونه میشم من واقعا حتی تو نظر خودش هم خوشگلم هم اندامم مشکلی نداره همیشه هم تعریف میکنه همیشه ازش میخوام که بگه تو رابطه چه انتظاراتی داره واقعا همشو انجام میدم خیلی هم پرتحرکم همش میگم چرا اینجوری گفت شما بگید چیکار کنم
ببخشید طولانی شد ممنون بابت نظرهاتون