ی بنده خدایی هست سواد نداره امروز براش حساب کتاب کردم دیدم ۴۰۰ هزار سرش کلاه گذاشتن خیلی دلم براش سوخت نمیدونم میشه کمکش کرد یا نه؟ فقط فیشهایی که ریخته حساب داره
من ی دهه هشتادیم.خوده 80البته و دیپلم گرفتم.و این یچیز طبیعیه ب چشم خانمای اینجا کوچیک بیام همینطور ک کسی ک 12سالشه ب چشم من کوچیکه ولی این دلیل نمیشه بهش حرف بگم. بیاید تفاوت بین نسل هارو قبول کنیم.همینطور ک ممکنه ی دهه هشتادی بی ادب باشه ممکن ام هست ی دهه ۴0یا دهه60باشه.و درک ربطی ب دهه نداره.شاید فرهنگ ی شهر جوریه ک دخترارو زود شوهر میدن و ی دهه هشتادی. شوهر میکنه و میتونه زندگیشم اداره کنه.و چ دخترایی ک تو سن بالاتر نمیتونن.قرار نیست همه مثل هم باشن.مرسی ک شما تو چیزایی ک ما رومون نمیش ب مادرمون بگیم راهنماییمون میکنید و میتونیم از تاپیکای طنزم استفاده کنیم بجز تاپیکای بارداری....ک البتع بعضیام برای تجربه خوبه.ولی همه ی تاپیکام درمورد بارداری نیست و میتونه برای مام سرگرمی ای باشه.متشکرم
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
بزه شورای حل اختلاف مبالغ پایین رو معمولا شورا رسیدگی میکنه البته اگه مدرک دیگه ای نداشته باشه طرف میتونه ادعا کنه که این بدهیشو پرداخته
من ساده ام ،ساده ساده ساده.من آگاهانه سادگی را برگزیده ام نه از روی بیچارگی ،برعکس سادگی عین چاره من است چاره رهایی ام از بنده مشغله های ریزو درشت مادی،سادگی پناه بردن به قاصدکی در دشت که اجازه میدهد پرهایش را به دست باد بسپارم و در ذهنم سرنوشت هر کدام را داستانی کنم و همراه با پرورش آنها در دشتهای دور تر داستانم را بارور تر کنم و سادگی اینکه در باغچه نعنای مادرم رد حلزونها را بگیرمو ساعت ها به رفت و آمدشان نگاه کنم و از خانه به دوشیشان احساس قوی بودن بگیرم. من آگاهانه ساده ام.ساده ساده ساده...
خب منم برای همین ناراحت شدم ممکنه کلی پول خرج کنه چیزی هم اثبات نشه. خیلی گناه داشت😥😥
دیگه یه سری چیزا رو باید اون دنیا طلب کرد ولی اگه تونست یه سر بره شاید طرف پرونده داشته باشه اونجا اینم به حقش برسه
من ساده ام ،ساده ساده ساده.من آگاهانه سادگی را برگزیده ام نه از روی بیچارگی ،برعکس سادگی عین چاره من است چاره رهایی ام از بنده مشغله های ریزو درشت مادی،سادگی پناه بردن به قاصدکی در دشت که اجازه میدهد پرهایش را به دست باد بسپارم و در ذهنم سرنوشت هر کدام را داستانی کنم و همراه با پرورش آنها در دشتهای دور تر داستانم را بارور تر کنم و سادگی اینکه در باغچه نعنای مادرم رد حلزونها را بگیرمو ساعت ها به رفت و آمدشان نگاه کنم و از خانه به دوشیشان احساس قوی بودن بگیرم. من آگاهانه ساده ام.ساده ساده ساده...