من ی بار اومدم واس خودم خاگینه درست کنم،ی طرفش داشت میپخت ک زنگ زدم ب دوستم و شروع کردم ب حرف زدن
مامانمم خواب بود
منم حس بویاییم خیلی خوبه ولی نمیدونم چرا اونجا کار نکرد😆
یهو دیدم مامانم زیر لبش با حرص داره میگه پدسگ و میدوه آشپزخونه
سرمو بلند کردم دیدم ی دووووووودی آشپزخونه رو گرفته ک نگووووو
من سرگرم تلفن شدم خاگینه سوخته ب فنا رفته