ی بار با شوهرم رفته بودیم بیرون کلی وسیله خریدیم صندلی عقب پر بود بعد شوهرم گفت زنگ بزنم ب برادرش ک اونم با خودمون ببریم حالا منم شروع کردم ب غر زدن ک او بیا من باید برم عقب بشینم جا نیست باید له بشم جرات نداریم بریم بیرون همش یکی بامون میاد حالا ک گوشیو میبینم اصلا نمیدونم کی دستم خورده ب شمارش اونم همه حرفامو شنیده بود
چن دیقه بعد خودش زنگ زد گفت ک کار دارم بعدا خودم میام.ب روم نیورد ولی آب شدم جرات رودر رو شدن باش نداشتم دیگه
یه بار به مغازه دار گفتم دوغ گوز دار دارین😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐
اومدم عطسه کنم گو.زیدم🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
وایی خیلی بد شده😂😂😂
عروسی پسر دایم بود بعد ب عروس گفتم چه خواهر شوهر های عفریته ای داری خدا بداد برسه میخورنت بعد برگشتم دیدم پشت سرم سه تاشون دارن لباس عوض میکنن هول شدم گفت عه شمام ک اینجاین 😄😄😄😂😂😂
منم یبار تو مهمونی غداشون مرغ بود شوهرم رون دوست داره من سینه...شوهرم مثل همیشه سهم خودشو خورد شروع کرد به خوردن سهم من منم بلند گفتم تو چرا همیشه باید سینه ی منو بخوری😂😂😂😂😂😂😂😂
جمع ضایع شدگان
