من یه مدت تو نوجوانی این مدلی شده بودم.. شبا همش فکر میکردم اگه مادرم بمیره چیکار کنم... پدرم پاش بشکنه چیکار کنم.. به این فکر میکردم ک خونمون سوخته همه اعضای خانوادم هم سوختن و درد میکشن خودمم تا صبح گریه میکردم.. به خدا میگفتم اگه همچین اتفاقی برام بیفته حاضرم خودم برم جهنم ولی مادرم پدرم برادرم و... سوختگی و تجربه نکنن... بعد از یه مدت درست شدم و این فکرا از ذهنم رفت بیرون