ما دوسال ازدواج کردیم از اول زندگی همش بحث ناراحتی بوده خوشی هم داشتیم ولی دیگه دوتاییمون طاقتمون سر اومده خیلیم دوسش دارم نمیدونم از چیه از بی تفاهمی یا چیز دیگه نمیدونم چرا اینجوریه بخدا با بدترین شکل باهام رفتار کرده چیزایی ک قابل گفتن نیست ناراحتی خودم رو بیشتر میکنه گفتنش همه جوره ساختم یبار هم رفتم خونه بابام باز اوردنم بابام میگه سری بعد ک اومدی دیگه برگشتی نیست یا برو دیگه نیا خیلی خانوادم ناراحتن میدونن دارم زجر میکشم همه جوره. او میگه مشکل تویی بنظرتون او علاقه ای ندارم بهم ؟ ی بچه شش ماهه دارم خیلی ناراحتم اصلا حالم خوب نیست من محبت میکنم احترام میکنم هم شوهرم هم خانوادش ولی جور دیگه جواب میگیرم بنظرتون تمومش کنم نمیدونم خدا خودش کمک کنه واقعا دارم عذاب میکشم
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!