2777
2789

بچمو خیلی میزنم  ۳سالشه خیلی اذیتم میکنه غذا نمیخوره هرچی میدم تف میکنه میچرخه میریزه توخونه نه با دعوا نه با تهدید ن با زبون خوش باهیچی رام نمیشه امروزم داشتم بهش غذا میدادم چرخ کرد تف کرد بیرون نخورد منم زدم روپاهاش اونم شروع کرد به جیغ وگریه بدم شوهرم ظرف غذارو پرت کرد روفرش دیگه زندگیمو نگم چی شد منم پسرمو زدم گفتم درست بخوری این اینجوری نمیکنه بچم خیلی از دعوا ما ترسید منم یه لحظه خون ب مغزم نرسید زدمش بدم زدم الان انقد گریه کردم خدا باعث وبانیشو لعنت کنه تقصیرشوهرم بود یهو اینجوری کرد بخدا کم اوردم همش تمیزمیکنم همش کار وسواس دارم کورناهم دیونم کرده حتی خونه مامانمم چندوقته نرفتم دیگه کم اوردم کاش بمیرم کاش دستام بشکنه اینجوزی کردم بچه رو ترسوندمش خیلی خسته شدم بخدا خیلی فشاررومه یه لحظه خون به مغزم نمیرسه نمیفهمم چه میکنم منی ک این بچه به جونم بنده یه سرفه کنه میمیرم وزنده میشمو واینحوری کردم 

تا خداهست غم فردا رونداشته باش ...خدای امروز،فرداهم هست❤️

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

ی لحظه ب نبودنش فک کن

همین

ایران قراره ماهواره بفرسته فضا!!!!!  فکر کنم قراره روسری سر زهره کنن  😂😂😂    *   اونکیه در حد پیام دادن وابسته میشه همونیه که دلستر بخوره مست میشه*      «   به جای اینکه بگی کرونا خر است بتمرگ تو خونت😒کرونا خر نیست خر تویی هموطن😏»

حالا در این حدم بد نبوده گاهی هم‌تنبیه لازم هم تشویق😐ولی سعی کن مجبور به خوردن غذاش نکنی

_چرا همیشه به چشمام میگی لعنتی                                      _"نمیدونم عزیزم .......چشمات غرقم میکن.....وقتی تو تیله های زلال چشمات خیره میشم .....یهو به خودم میام میبینم یادم رفته نفس بکشم....چشمات شفافه ....برق میزنه .....خودم تو مردمکش میبینم.....صادقه .....انگار باهام حرف میزنه .....نمیدونم عزیزم .....ولی قطعا چشم هات لعنتی ...."                                                                                                           

عزیزم خودتو ناراحت نکن بعضی وقتا پیش میاد.البته من بچه ندارم ولی خب..☹بچه ست تا شب یادش میره باز میاد بغلت.یکم آستانه تحملتو ببر بالا

روم سیاه☻ درخواست دوستی پذیرفته نمی شود.حتی شما دوست عزیز!!🙄🙄

بچس بزارنخوره نترس خودش گشنش بشه میادبهت میگه ک غذامیخام هیچیروزوری نده بخوره بزارخودش بیاد.

جلوشوهرتم نزنش.اصلاکلن نزنش عذاب وجدانت میکشه تورو

گلسین! تسلی وئرمسین واخت اوزانماسین   گلسین! بوندان آرتیق داهاجانیم یانماسین  گلسین! اونون یئری اولونجه منیم یانیمدیر     گلسین! اونامندن باشقاسی توخونماسین  گلسین ! اوز_اوزه دایاناق هئچ دانیشماسین  گلسین!+ اونون یئری اولونجه منیم یانیمدیر🦋🍃🍀

حالا نمیخواد خودتوبکشی بچه یادش میره ولی یه کاری ک خوش حالش میکنه براش بکن

راس میگی همش تقصیر شوهرته شوهرمنم هروقت بچه رودعوامیکنم دخالت میکنه اعصابموبیشتربهم میریزه

خدابهم ندادپسر😢جامو بندازه پشت در😁عروسم بگه جادوگری😈 عوضش داده گل دختری 👩‍👧جامو بندازه تو پنجدری روم بکشه لاحاف زری🛌 دومادم بگه تاجسری👑به به عجب مادرزنی😊😎

اینو بزن رو در یخچال یا یه جایی که زیاد ببینیش   

فرزندم،از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم...امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان دل گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد،این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...!❤️❤️


  فــــــــاطــمه سادات هستم همــسر آقا حـــــامد و مــامـــان ســید میـــثــاق عزیزم  

واقعا مادر بودن لیاقت میخواد، آنقدر میزنی چهار روز دیگه خودت دستت از زدن درد میگیره ولی بچه ضد ضربه شده دردش نمیاد گستاخ و پرخاشگر میشه تو روت وایمیسته نمیتونی دوران بلوغ جمعش کنی، حالا هی بزن

ای پرچمت ما را کفن، وطن!🇵🇸❤️🇮🇷

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز