رو سنگ اپن هميشه ميشينم سالاد درست ميكنم يا كارامو ميكنم
شوهرم پايين دراز كشيده بود
بهش گفتم پاشو از اينجا گفت راحتم
از دستم قاشق افتاد چسبيد پيشونيش
باز پانشد گفت نازي حواستو جمع كن ديگه
خودم دوباره يه گوجه انداختم رو صورتش پاشد سالادو گرفت خودش درست كرد منم رفتم دراز كشيدم😁😁