خودمو یه جورایی ملزم میدونم که اینجا بنویسم شاید تجربه هام به درد کسی بخوره
حال روحیم بهتره هر هفته مشاوره رو میرم 
و وقتمو پر کردم با دخترم و کارایی که همیشه دوست داشتم و همسرم اجازه نمیداد مثل کلاس نقاشی که البته الان مجازی برگزار میشه
همسرم واقعا بیشتر بهم اهمیت میده بیشتر باهم حرف میزنیم و درباره زندگیمون و آیندمون حرف میزنیم برام یه حلقه قشنگ خریده که اگه بعد از فرصتی که بهم دادیم خواستیم باهم بمونیم بهم کادوش بده گرون نیست ولی قشنگه
هربار یاد اون موضوع میفتم و اذیت میشم نازمو میکشه
رابطه جنسی و عاطفیمون تقریبا مثل سابق شده منم درجوابمحبتاش بهش محبت میکنم اما وقتایی هم که ناراحتم یا یادم میاد بهش میگم سزرنش نمیکنم مثلا میگم کاش این اتفاق نمیفتاد یا ....
اونم سریع سعی میکنه جورو عوض کنه
مرتب وقتی باهم نیستیم باهام تماس تصویری میگیره و کلا خیلی بهم برای آینده قول میده
و بچه ها اینا بیشترش تاثیر دو چیزه یکی اینکه من نگفتم میمونم و میدونه هیچکی همیشگی نیست درحالی که قبلا باور داشت من تو هر شرایطی هستم چون بچه دار شدیم و دومین دلیل و مهمترینش مشاوره
بچه ها خواهشا برین مشاوره برای مشکلاتتون حتی شده تنهایی واقعا لازمه و نتیجه میده هرچند اولش آدم مطمئن نیست ولی یه مشاور حداقل با صدتا مورد مثل ما برخورد کرده و یه راهنمای خوبه
کاش مشاوره رفتن فرهنگ بشه