سلام .من همونم ک گفتم باشوهرم مشکل دارم وفحش بهم داده بود. منم بخاطرفحشش نمیرفتم سمتش .تااینک بارها اومدخونمون بهم زنگ زد اس دادجوابشوندادم .
بعدچن شب پیش بهم زنگ زدن ک حال شوهرت خوب نیس هی اسم تورومیاره بیاپیشش حالش خوب نیس (الکل خورده بود)خیلی حالش بد بود همشم اسم منومیاورد میگف تنهام نزارمن دوست دارم توعشقمی همش دستمومیگرف جلو همه
خیلیم حالش بدبود خیلی جیگرم کباب شد خیلی عذاب کشیدم 😞نمیدونستم تااین اندازه منو دوس داره ...
تااینک بردیمش بیمارستان بستری شد ودوروزبعدآوردیمش خونه وخداروشکرحالش خوب شد.
بعدمن همون روزاتفاقی توگوشی شوهرم چن تاپیام دیدم ک ب یه شماره ناشناس داده بود .شوهرم پیام داده بود ک من اینهمه راه روبخاطرت اومدم گفتی دوسم داری اما نیومدی ک ببینی منو .منم میرم هیچکس منودوس نداره میرم ک بمیرم خدابه همراهت.(این پیامه شوهرم بود
بعدمن ازتوگوشیه شوهرم ب اون شماره زنگ زدم جواب نداداما گف خابم بعدابهتون زنگ میزنم .
بعدمن شماره روبرداشتم ودوروزکلابهش زنگ زدم ازشماره هاناشناس اما جواب نداد.تااینک یروزدیدم جواب داداما چیزی نگف منم هرچی ازدهنم اومد بیرون گفتم بهش اما یه کلمه هم نگفت...
تااینک ازشوهرم پرسیدم بهم گف خاهردوستم بوده بعدمن توحال خودم نبودم اون پیامارو دادم بهش...
گف رفیقمم خبرنداره ازپیام ک دادم ب خاهرش وگرنه شوهرش وداداشش غوغامیکنن ...
شوهرم خیلی عذرخاهی کرد خیلی نازموکشید خیلییی ک ببخشمش گف من فقدتورومیخام یه تارموتوب دنیانمیدم .من اون پیامو همونتوری دادم...
اما من توذهنم یه چیز دیگس چرا آخه ازگوشی شوهرم زنگ زدم جواب دادگف بعدا زنگ میزنم بهتون...
اما من هرچی زنگ زدم جواب نمیداد...
بعد شوهرمم گف هیچی نبوده ونیس حتا زنه شوهرداره... اگ رفیقم وشوهرش بفهمن منوزنده نمیزارن ک اون پیامو دادم ...
بعد من همش استرس اوفتاده ب جونم من وسواس فکریم دارم همش فک میکنم یجای کارمیلنگه .چراشوهرم باید ب اون زنه همچین پیام عشقولانه وطولانی بده ... چرازنه گوشیه شوهرموجواب داد اما بقیه رو نه ...
دارم عذاب میکشم خیلی ازشوهرم سوال پرسیدم خودشم حالش خوب نیس منم هی سوال میپرسممم
دیشب بهم گف نپرس دیگ یه اشتباهی کردم توعم اذیت نکن .اما من خب حق دارم اگ شوهرم بجامن بود زندم نمیزاشت وهزارجورحرف...
اما بهم میگ فقد اعتمادداشته باش
ولی من همش استرس دارم دست خودم نیس فکروخیال منودیونه کرده ازیه طرف حال بده شوهرم ک یادم میاد ومنم هی زجه میزدم ک اتفاقی براش نیوفته ... ازیه طرفم اون پیام عشقولانه ک ب زنه داده وکلی زنگ بازی وحتا بخاطرش شوهرم رفته بوده قوچان بااینک مامشهدیم ...
فکراینجیزااوفتاده توذهنمممم دارم دیونه میشمممم جرات ندارم دیگ چیزی ازشوهرم بپرسم اگ بپرسم بازعصبانی میشه ک اعتمادنداری وگیرمیدی اما خب اون پیامه خیلی اذیتم میکنه میگم کاش نمیدیدم...
اینارم صرفا برای خالی شدن ودردودل نوشتم ...
ازهرکی ک خوند واقعا ممنونم❤❤❤
میدونم طولانی شدش ... اما شماهم راهکاربدین بهم ...آیا من بازم اشتباه میکنم؟زیادی حساس شدم؟حق ندارم بخاطرپیامه ناراحت باشم؟؟؟؟
میشه راهنماییم کنینن 🙏🙏🙏 ازبس فکروفکرررر سردردگرفتم همش گریه احساس میکنم روانی شدم ب یه روانشناس نیازدارم دارم خودخوری میکنم ...😭😭😭😭😭😭